درسمت توأم
دلم باران ،دستم باران،
دهانم باران،
چشمم باران
روزم را با "بندگي" تو پاگشا مي كنم
هر اذاني كه مي وزد ،
پنجرها باز مي شوند
ياد تو كوران مي كندهراسم تو را كه صدا مي زنم ،
ماه در دهانم هزار تكه مي شود
كاش من همه بودم با همه دهانها تو را صدا ميزدمكفش هاي " ماه" را به پا كرده ام
دوباره عازم توأم
زندگي با توست
زندگي همين حالاست . . .
تيتراژ سمت خدا با صداي محمد صالح اعلا براي شنيدن (+)
مِي مخور با همه كس تا نخورم خون جگر سر مكش تا نكشد سر به فلك فريادم
زلف را حلقه مكن تا نكني دربندم طُره را تاب مده تا ندهي بر بادم
يار بيگانه مشو تا نَبَري از خويشم غم اَغيار مخور تا نكُني ناشادم
رخ برافروز كه فارغ كني از برگِ گُلم قد برافراز كه از سرو كني آزادم
شمع هر جمع مشو ور نَه بسوزي ما را ياد هر قوم مكن تا نروي از يادم
شهرهي شهر مشو تا ننهم سر در كوه شور شيرين منما تا نكُني فرهادم
رحم كن بر من مسكين و به فريادم رَس تا به خاك در آصِف نرسد فريادم
حافظ از جور تو حاشا كه بگرداند روي من از آن روز كه دربند توام آزادم
با همين دست، به دستانِ تو عادت كردم
اين گناه ست ولي جان تو عادت كردم
جا براي منِ گنجشك زياد است ولي
به درختـانِ خيـابـانِ تو عـادت دارم
گرچه
گلدان من از خشك شدن مي ترسد
به ته خالي ليوان تو عادت كردم
دستم
اندازۀ يك لمسِ بهاري سبز است
بس كه بي پرده به دستانِ تو عادت كردم
مانده ام آخر اين شعر چه باشد انگار
به ندانستن پايان تو عادت كردم
علي اكبر رشيدي
در من
باغباني است
كه شكفته شدن گل نگاه تو را،
هر صبحدم به تماشا مي نشيند...
عنوان از صائب تبريزي
از وبلاگِ خيال خام
خوشه چين كجا اشك مهنت به دامن ريزد؟
خوشه چين كجا دست حسرت زند بر دامان؟
اي خوشا پس از لحظه اي چند آرميدن
همره دلبران خوشه چيدن
از شعف گهي همچو بلبل
نغمه خواندن
ارديبهشت 91 تهران
براي دانلود خوشه چين
درس معلم ار بود؛ زمزمه ي محبتي
جمعه به مكتب آوَرَد، طفلِ گريزپاي را
* عنوان برگرفته از شعري ست كه آهنگِ سرودش در ذهنم است و كلاس چهارم، روز معلم، روي كاغذي يادداشت كرده بودم و بين آن همه كادوهاي بچه ها، گذاشتم روي ميز معلم، بي هيچ نام و نشاني. فرداي آن روز كه معلم مان از كادوها تشكر ميكرد، از آن كاغذ شعرِ بي نشانِ من هم ياد كرد...
* اين پست به مناسبت روز معلم آورده شد، تقديم به همه معلم هاي دور و بر و دوستانم :)
* متأسفانه تصويري بهتر از اين، براي اينكه حس شعر رو درست منتقل نيافتم. + اما اين پيشنهاد خوبيست، نه؟
* اين شعر مصداقِ خودِ خودِ من است، بس كه معلم هايم برايم مهم بودند و اگر دوستشان داشتم، درسشان را خوب ميخواندم و اگر نه، بي خيال آن درس... و اين هنوز هم با من است...
* قبل تر ها، اينجا مطلبي نوشته بودم به مناسبت روز معلم، تقديم به مادرم كه معلم زندگي و مدرسه ام بود.اينجا هم براي روز معلم نوشته بودم و از معلم هايم تا آن موقع هم يادي كرده بودم.
قرارمان
فصل انگور
شراب كه شدم
تو جام بياور
من جان...
* هوس انگور كرده بودم، انگورهاي ياقوتي همين تاكستانِ ايران، همين قزوين، نه انگورهاي وارداتي كيلويي 15هزار تومان!!!! چه خبر است خب؟ ميوه هاي خودمان، فصل خودش، توي باغات و سر جاليز از دست ميروند و مي گندند، آن وقت به خاطر جيب عده اي!! و بي لياقتي و بي مسئوليتي عده اي ديگر!! ميوه اي مثل انگور كه حمل سختي هم دارد، از شيلي!! آن ور دنيا، بيايد ايران! مسخره نيست؟
* بعد اين كه اين تصوير را از قبل داشتم اما خواستم تصوير ديگري هم بيابم. انصافا سرچ گوگل تصاوير زيبايي از انگورها در اختيار ميگذارد.
يه درخت خشك و بي بــــــر، ميون كويــــــر داغ
توي ته مـــوندۀ ذهنش، نقش پر رنـگِ يه بـــــاغ
شاخۀ سبزِ خيالش سر به آسمـــــون كشيـــــد
بر و دوشش، همـه پر شد ز اقـــــــاقي سپيــــد
زير سايۀ خيالي، كم كمك چشمـــــــاشــو بست
ديد دوتــا كفتر چاهـي روي شاخه هاش نشست
اولي گفت: اگه بـــارون باز ببـــاره تو كويـــــــــر
ديگه امّا سر رسيـــده عمـــرِ اين درخــت پيــــر
دومي گفت كه قديمــــــــــا يادمه كوير نبـــــود
جنگـل و پرنــــده بــــود و گــــــــــــذر زلــال رود
گفتن وُ از جــا پريدن با يه دنيــــــا خــاطــــــره
اون درخت امّا هنوزم تو كويــــــرِ بــــــــــــاوره!
* آهنگش افتاده سر زبانم، هي توي ذهنم مي چرخد و مي چرخد، گفتم بياورمش اينجا، بلكه كمي آرام شود...