دستم نمي رسد به بلنداي چيدنت
بايد بسنده كرد به روياي ديدنت
يوسف ترين عزيز جهان هم كه باشي ام
در سينه آتشي است به داغ خريدنت
بالاتر از نگاه مني! آه! ماه من!
دستم نمي رسد به بلنداي چيدنت
+ عنوان :
دستم نمي رسد كه در آغوش گيرمت
اي ماه با كه دست در آغوش مي كني
در ساغر تو چيست كه با جرعه ي نخست
هشيار و مست را همه مدهوش مي كني ( هوشنگ ابتهاج )
چه گويم بغض مي گيرد گلويم
اگر با او نگويم با كه گويم
فرود آيد نگاه از نيمه راه
كه دست وصل كوتاه است كوتاه
نهيب باد تندي وحشت انگيز
رسد همراه باراني بلاخيز
بسختي مي خروشم: هاي باران!
چه مي خواهي ز ما بي برگ و باران؟
برهنه بي پناهان را نظر كن
در اين وادي قدم آهسته تر كن
شد اين ويرانه ويرانتر چه حاصل؟
پريشان شد پريشانتر چه حاصل؟
تو كه جان مي دهي بر دانه در خاك
غبار از چهرِ گلها مي كني پاك
غم دلهاي ما را شستشو كن
براي ما سعادت آرزو كن!
فريدون مشيري
مادرم هميشه مي گفت
هرگز
تمام خود ت را
براي هيچ مردي خرج نكن!
من اما
خساست مادرم را به ارث نبرده ام
حيف...!
شايد حالا
كمي از خودم
ته ِ جيبهايم باقي مانده بود...
*نويسنده : هستي دارايي
*عنوان: سعدي
آبان هوايش غرق دلتنگيست
عطرِ تو را در مُشتِ خود دارد
فهميده خيلي دوستت دارم
هِي پشت هم با عشق ميبارد
شاعر : مريم قهرمانلو
+ عنوان از اصغر معاذي
نگير از اين دل ديوانه ابــــر و باران را /هواي تنگ غروب و شب خيــــــابان را
تو نيستي غــــم پاييز را چه خواهـم كرد / و بي پرنده گي عصر هاي آبـــــــان را
بانو
گل سرت را
باز كن
ناصر رعيت نواز
يا دست بر اين قلب ِ پريشان شده بگذار
يا جمع كن آن موي پريشان شده ات را
سجاد رشيدي پور
تو
نيستي كه ببيني
چگونه عطر تو در عمق
لحظه ها جاري است
چگونه عكس تو در برق
شيشه ها پيداست
چگونه جاي تو در جان زندگي سبز است
هنوز پنجره باز است...
من و جدا شدن از كوي تو خدا نكند
خدا هر آنچه كند از توام جدا نكند
صفاي دل توئي و دل زهر چه داشت صفا
صفا ندارد اگر با غمت صفا نكند
جواب ناله دلهاي خسته بر لب تو است
كه را صدا كند آن كو تو را صدا نكند
هزار مرتبه حيف از نماز مرده بر او
كه زنده ماند و جان در رهت فدا نكند
رضا مباد خدا از كسي كه در همه عمر
تو را به قطره اشكي زخود رضا نكند
رهايي همه عالم بود به دست كسي
كه هر چه بر سرش آيد تو را رها نكند
كشيدم از دو جهان آستين كه دولت عشق
مرا به جز در اين آستان گدا نكند
كسي كه خاتم خود را دهد به دشمن خود
چگونه از كرم خود نگه به ما نكند
گذشت عمر و اجل پر زند به دور سرم
بميرم و نروم كربلا خدا نكند
تو درد داده اي و تو طبيب درد مني
به جز تو درد مرا هيچكس دوا نكند
هزار مرتبه «ميثم» اگر رود سردار
به جز علي و به جز آل را ثنا نكند
شاعر: غلامرضا سازگار
+عنوان از علي اكبر لطيفيان :
خانه زاد كربلايم خانه ات آباد باد!
خانه ام آباد شد، غم را به من دادى حسين