شعر

شعر

در كعبه كوي تو هر آن كس كه بيايد...از قبله ابروي تو در عين نماز است

۳۷۰ بازديد
 المنة لله كه در ميكده باز استزان رو كه مرا بر در او روي نياز است

خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستي
وان مي كه در آن جاست، حقيقت نه مجاز است
 
از وي همه مستي و غرور است و تكبر
 وز ما همه بيچارگي و عجز و نياز است

رازي كه بر غير نگفتيم و نگوييم
با دوست بگوييم كه او محرم راز است
 
شرح شكن زلف خم اندر خم جانان
 كوته نتوان كرد كه اين قصه دراز است
 
بار دل مجنون و خم طرّه ليلي
 رخساره محمود و كف پاي اياز است
 
بردوخته‌ام ديده چو باز از همه عالم
 تا ديده من بر رخ زيباي تو باز است
 
در كعبه كوي تو هر آن كس كه بيايد
 از قبله ابروي تو در عين نماز است
 
اي مجلسيان سوز دل حافظ مسكين
 از شمع بپرسيد كه در سوز و گداز است

حافظ


* به شكرانه زيارتى كه در ايام تعطيلات نوروز روزى مان شد... آن هم با خانواده، بعد از سالها....

* خوب ميخواندش، خواننده افغان... يك جور خاصي شنيدني ست.... بشنويد


من مانده ام تنها؛ ميان سيل غم ها...‏

۳۷۴ بازديد
من مانده‌ام مهجور از او
بيچاره و رنجور از او 

گويي كه نيشي دور از او
در استخوانم مي‌رود...

سعدي

* خواب بودم يا بين خواب و بيداري، نميدانم، فقط مدام اين بيت از ذهنم ميگذشت، اين تصوير ميآمد و اين عنوان...

* عنوان براي شعر گل پونه ها كه ايرج بسطامي، خوانده.

* كامل بيت سعدي، اينجا.


دردسر، بين گذر، چند نفر، يك مادر... شده هر قافيه ام يك غزل درد آور

۴۱۳ بازديد
درد سر، بين گذر، چند نفر، يك مادر... 
شده هر قافيه ام يك غزل درد آور    

اي كه از كوچۀ شهر پدرت مي گذري 
امنيت نيست، از اين كوچه سريع تر بگذر    



ديشب از داغ شما فال گرفتم، آمد: 
دوش مي آمد و رخساره… نگويم بهتر!    

من به هر كوچۀ خاكي كه قدم بگذارم 
نا خودآگاه به ياد تو مي افتم؛ مادر    

چه شده؟! قافيه ها باز به جوش آمده اند: 
دم در، فضه خبر! مادر و در، محسن پر...
كاظم بهمني* براي روز شهادت
* اين تصوير هم مناسب حتي.
* اين شعر هم با همين تصوير.

گلِ بنفشۀ من، چه ميشود كه بيايي؟

۳۸۹ بازديد

دارد بهار مي‌شود
گل‌فروش‌هاي دوره‌گرد
بنفشه جار مي‌زنند
كدام پرستو
بذر تو را هديه خواهد آورد؟


رضا كاظمي

عكس از اينجا

كاش زودتر برسي...‏

۳۳۵ بازديد

تو مي‌رسي
مثل اين شكوفه‌‌اي كه قرار است 
روزي هلو شود...


محمد درودگري


* اين تصوير را هم دوست داشتم، اما گفتم اين يكي كه سبز را مشخص تر دارد، شايد اميد را بيشتر نشان دهد.


* بگذارم به حساب انتظار صاحب جمعه ها..... هرچند شأن صاحبش از اين قسم شعرها متفاوت است، اما دل است ديگر... به بزرگي شان مي بخشند انشاءالله و دلتنگي مثل من را درمان ميشوند...

اللهم عجل لوليك الفرج

نشسته

۳۴۶ بازديد

كسي كه نشسته است هميشه خسته نيست

شايد جايي براي رفتن نداشته باشد

كسي كه نشسته است

شايد خسته باشد

شايد همه جا را گشته باشد و خسته باشد

عليرضا روشن


سين سلام سفرۀ تحويل سال نو

۳۶۲ بازديد

سالي كه بي ظهور تو تحويل ميشود
خود جشن ماتم است كه تعجيل ميشود

امسال هم به سفرۀ خود كم گذاشتيم
سيني كه با سلامِ تو تحويل ميشود


شاعر؟!
* اين هم خوب بود:
امسال را بدون تو آغاز مي كنيم....اي مهربان ما، پدر ما، بهار ما
قرآن و شمع و آينه و سبزه حاضر است....جاي تو خالي ست ولي در كنار ما...​

* شاعر مصرع عنوان را نميشناسم، از اينجا يافتم.

* اولين پست امسالم، اين باشد... باشد كه سالي كه دو فاطميه در آن ميافتد، سال ظهور منتقم بانويمان، فاطمه زهرا سلام الله عليها باشد... سال فرج...

هفت سين عشق

۳۷۶ بازديد



بچه ها تحويل سال, يادش بخير شلمچه
چييده بوديم تو سفره, سربند و يك سرنيزه

بچه ها خيلي گشتن, تو جبهه سيب نداشتيم
بجاي سيب تو سفره, كمپوتشو گذاشتيم

تو اون سفره گذاشتيم, يه كاسه سكه و سنگ
سمبه به جاي سنجد, يه سفره رنگارنگ

اما يه سين كم اومد, همه تو فكري رفتيم
مصمم و با خنده, همه يك صدا گقتيم

به جاي هفتيمن سين, تو سفره سر ميزاريم
سر كمه هر چي داريم, پاي وطن مي زاريم

(ناشناس)



پ.ن: عيد نوروز باستاني را به همه شما عزيزان...دوستان همراه..خوانندگان خاموش  ونويسندگان پر ذوق و شور اين بلاگ تبريك ميگم..آرزوي سالي پربركت و سرشار از موفقيتهاي معنوي ، مادي و علمي براي همه عزيزان دارم...
ياد همه عزيزاني كه سال ها پيش با ما بودند و حالا نيستند..ياد همه بزرگواراني كه با جان خودشان ارامش و اسايش را برايمان ارمغان آوردند ...ياد همه ...گرامي باد....


باز كن پنجره را! در بگشا! كه بهاران آمد!

۳۸۵ بازديد

در من اينك كوهي ،
سر برافراشته از ايمان است

من به هنگامي شكوفايي گل ها در دشت ،
باز مي گردم
و صدا مي زنم :
آي!
باز كن پنجره را،
               باز كن پنجره را
                                در بگشا !
                                           كه بهاران آمد!

كه شكفته گل سرخ
به گلستان آمد!
                     باز كن پنجره را !

كه پرستو پـَر مي شويد در چشمه ي نور،
كه قناري مي خواند،
مي خواند آواز ِ سرو
كه : بهاران آمد
                  كه شكفته گل ِ سرخ
                                          به گلستان آمد!

سبز برگان ِ درختان ِ همه دنيا را،
نشمرديم هنوز

 من صدا مي زنم :
باز كن پنجره را،باز آمده ام
             من پس از رفتن ها،رفتن ها؛
                                با چه شور و چه شتاب
                   در دلم شوق تو ، اكنون به نياز آمده ام
 داستان ها دارم،
                    از دياران كه سفر كردم و رفتم بي تو،
از دياران كه گذر كردم و رفتم بي تو ،
بي تو مي رفتم ، مي رفتم ، تنها ، تنها
و صبوريِّ مرا
كوه تحسين مي كرد
من اگر سوي تو بر مي گردم
دست من خالي نيست
كاروان هاي محبت با خويش
ارمغان آوردم
 من به هنگام  شكوفايي گل ها در دشت
باز بر خواهم گشت
تو به من مي خندي
من صدا مي زنم :
آي!
باز كن پنجره را!
پنجره را مي بندي ...


حميد مصدق

جاي تو خالي است..

۳۸۴ بازديد
ميان جنگلِ كاج هاي تلخ

هر نيمكتِ خالي

مي تواند جاي تو باشد .

و اين جا

چه قدر نيمكت خالي هست

                               هر غروب!

رضا كاظمي