اين است گزارش خبرها
گيرَم كه مي كُشيد،
نامه
بر آب، با نگاه، آن جا
نام مرا
پيش از سپيده دم بنويس
تا با طلوع خورشيد، اينجا
مرغان كنار رود غلغله آغازند
و از ميان نيزار
قرقاولي بنفش پر بكشد.
نام مرا
--آنجا—
در گوش هاي سبز و بزرگ ماگنوليا بخوان
تا سدرهاي دامنه، اينجا
بي باد سربجنبانند
و قمري غريب بي جفت
از شاخه هاي تلخ برخيزد
و صيحه سر بدهد در كوه:
"كو؟ كو؟"
نام مرا در پاي تخته سنگي تنها—آنجا
تكرار كن تا كپك هاي دامنه ي زاگرس
بر سينه ي كمرگاه
--اينجا هزار بال و هزار بال—
به قاه قاه پاسخت بدهند...
نام مرا
در پلك پلك گرم شكرخواب زمزمه كن
تا بامداد
در آفتاب ملحفه
تصوير يك ستاره ي قرمز ببيني......
روزهايـي كـه بـي تـو مي گـذرد
گـرچه بـا يـاد تـوست ثـانـيه هـاش
آرزو بـاز مي كـشد فـريـاد:
در كـنار تـو مي گـذشت٬ اي كـاش!
زمستون...
تن عريون باغچه چون بيابون
درختا با پاهاي برهنه زير بارون
نميدوني تو كه عاشق نبودي
چه سخته مرگ گل براي گلدون
گل و گلدون چه شبها نشستن بي بهانه
واسه هم قصه گفتن عاشقانه
چه تلخه
چه تلخه
بايد تنها بمونه قلب گلدون
مثل من كه بي تو
نشستم زير بارون زمستون
زمستون
براي تو قشنگه پشت شيشه
بهاره زمستونها براي تو هميشه
تو مثل من زمستوني نداري
كه باشه لحظه چشم انتظاري
گلدون خالي نديدي
نشسته زير بارون
گلاي كاغذي داري تو گلدون
تو عاشق نبودي
ببيني تلخه روزهاي جدايي
چه سخته
چه سخته
بشينم بي تو با چشماي گريون
رنجم نه ديگر تنهايي كه جدايي است ..
واضطرابم نه زاده ي بي كسي كه بي اويي...
دلي كه از بي كسي غمگين است هر كسي را مي تواند تحمل كند !
هيچ كس بد نيست
ولي دلي كه در بي اويي مانده است برق هر نگاهي جانش را مي خراشد..
هر چهره اي ،نگاهي،طرح اندامي،طنيني،رنگي
در نگاهاي او فرياد ميكشد كه ،او ، نيست......
هبوط (دكتر شريعتي)
سايه ي سياهي روي ديوار پيداست!
در برم نوري روشن
و سوسوي شمعي كه بي منت
وجودش را
به اشك
ميفروشدبه سايه هاي ترديد..
روي ديوار دلم…
به رقص ناموزون سايه ها…
دلم فرياد دارد بكدامين سرنوشت
سايه هاي لرزان ديوار،
ترديد وار يقين حاصل كندكه…
نور ماندني است…
شمع سوختني..
واشك واقعي!
دلنوشته ها ...
م.ب *پاييز ۸۶
چراغي در دستم، چراغي در دلم.
زنگار روحم را صيقل ميزنم.
آينه اي برابرِ آينه ات ميگذارم،
تا از تو؛
ابديتي بسازم...
پ.ن 1: كامل شعر را با عنوان "باغ آيينه" از اينجا بخوانيد و با صداي شاعر نيز بشنويد.
پ.ن 2: بماند كه تصوير، دو بيتِ ديگر هم يادآورد ميشود:
با چراغي همه جا گشتم و گشتم در شهر/ هيچ كس، هيچ كس اينجا به تو مانند نشد
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر/ كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست
منتها اولي را قبلاً آورده ام و آن يكي را هم گذاشته ام بعدتر با تصويري ديگر بياورم.