چراغي به دستم...‏

۳۷۰ بازديد

          چراغي در دستم، چراغي در دلم.
          زنگار روحم را صيقل مي‌زنم.
          آينه‌ اي برابرِ آينه ‌ات مي‌گذارم،
          تا از تو؛
          ابديتي بسازم...

احمد شاملو

پ.ن 1: كامل شعر را با عنوان "باغ آيينه" از اينجا بخوانيد و با صداي شاعر نيز بشنويد.

پ.ن 2: بماند كه تصوير، دو بيتِ ديگر هم يادآورد ميشود:
با چراغي همه جا گشتم و گشتم در شهر/ هيچ كس، هيچ كس اينجا به تو مانند نشد
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر/ كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست
منتها اولي را قبلاً آورده ام و آن يكي را هم گذاشته ام بعدتر با تصويري ديگر بياورم.



تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد