من از حضور اين همه بيخودي در خانه ام
متنفرم
اي دل برخيز تا براي رفتن فكري بكنيم
زنده ياد سلمان هراتي
*موسقي در حال پخش بلاگ (the wedding dress) براي شنيدن..
بودن يا نبودن؟
مسئله اين است
كه نبودني در كار نيست!
ما فقط
از غمي
به غم ديگر
تبديل ميشويم...
..مريم ملكدار..
مــي خــواهــم كمــي
بــروم
آن
ســوي دنيــا!
آنجــا
كــه آسمــان،
پنجــره
بيشتــر دارد
و خــدا هــم،
ديــدي بهتــر
...
تو صدايم مي كني، مي خواني ام كه پيش آيم و جوابي بدهم تا كنارت جايم خالي نباشد. ۱
از رنگين كمان هفت خطِّ چشمانم مي خواني ام، امّا… ۲
امّا من همين چند سطرم، نه بيش تر. همين نوشته ي هفت خطّم. ۳
تو شايد در سكوت [ــَت] هزار بار بخواني ام. بخواني كه كنارت باشم. ۴
گرچه مي داني نه من در راهم، نه جوابي و باز مي خواني ام. ۵
و من همچنان در كنارت همان جاي خالي ام. [بدون هيچ كلمه ي مناسبي!] ۶
منتظرم نباش. آخر همين خط به سيم آخر زده ام، رفته ام. آن قدر كه حالا آخر خطّم… ۷
________اي همه هستي ز تو پيدا شده
خـاك ضعيــف از تـو توانــا شده
زيـــرنشيـــن علمــت كــائنـــات
ما به تو قائم، چو تو قائم به ذات
آنچـــه تغـيــّـر نپذيـــرد توئــي
وانكه نمردست و نميرد توئي
هر كه نه گوياي تو خاموش به
هر چــه نـــه ياد تو فراموش به
" نظامي "
* اول كلام به نام خدا و سلام خدمت همه دوستان عزيز ، اميدوارم مطالبم بتونه براي عزيزان مفيد واقع بشه.
** آهنگ روح نواز اين شعر رو با صداي ماندگار محمد اصفهاني از اينجا مي توانيد دريافت كنيد. با تشكر از نجوا براي لينك اين آهنگ .
جاي تو نشست درد و من افسردم
تا واژه خاموشي تو شد چون خون
از ياد، وجوب سير خون را بردم
يك دشت پر از شوق تو، همراهم بود
با حسرت يك سلام، من بر خوردم
باور كنم اين زخم كه بر دل دارم
از دست پر از مهر تو اي گل خوردم؟
اي واي! من و شكايت از سردي تو؟!
هيهات! نه جز مهر به دل بسپردم
تاس دل تو به كام من گرچه نبود
با هجر، قمار زندگي را بردم
ناگزير از سفرم، بي سرو سامان چون باد
به گرفتار رهايي نتوان گفت آزاد
كوچ تا چند؟! مگر ميشود از خويش گريخت
بال تنها غم غربت به پرستوها داد
اينكه مردم نشناسند تو را غربت نيست
غربت آن است كه ياران ببرندت از ياد
عاشقي چيست؟ به جز شادي و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگين، نه تو از مهرم شاد
چشم بيهوده به آيينه شدن دوختهاي
اشك آن روز كه آيينه شد از چشم افتاد
يك عمر درون خويش تكرار شدم
در گوشه اي از خودم تلنبار شدم
گنجشك به خواب رفته بودم ديشب
امـروز ولـي؛ كلاغ بيـدار شـدم...