قمار زندگي

۳۲۳ بازديد

با آمدنم تو رفتي و پژمردم

جاي تو نشست درد و من افسردم

تا واژه خاموشي تو شد چون خون

از ياد، وجوب سير خون را بردم

يك دشت پر از شوق تو، همراهم بود

با حسرت يك سلام، من بر خوردم

باور كنم اين زخم كه بر دل دارم

از دست پر از مهر تو اي گل خوردم؟

اي واي! من و شكايت از سردي تو؟!

هيهات! نه جز مهر به دل بسپردم

تاس دل تو به كام من گرچه نبود

با هجر، قمار زندگي را بردم


مسعود حجازي مهر


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد