شعر

شعر

اي همه هستي ز تو پيدا شده...‏

۳۵۸ بازديد

نام تو چيست؟
شكوفه؟ باران؟ شوق؟
نسَب ِ بهار به تو مي‌رسد!

عباس حسين نژاد


گل ميدوزد!‏

۴۱۸ بازديد

مادرم
مثل بهار
گوشه ي پارچه گل مي‏دوزد
نخ گلدوزي او كوتاه است
مادرم مي‏ترسد
غنچه ها وا نشوند...


عمران صلاحي

* اين تصوير هم بدم نميآمد بگذارم، منتها حس كردم اين يكي كه آورده ام، بخش بيشتري از شعر را نشان ميدهد.

خيالي نيست؟

۴۰۰ بازديد
قمري‌هاي بي‌خيال هم فهميده‌اند، فروردين است
اما آشيانه‌ها را باد خواهد برد
خيالي نيست

بنفشه‌هاي كوهي هم فهميده اند، فروردين است
اما آفتاب تنبل دامنه را باد خواهد برد
... خيالي نيست

سنگريزه‌هاي كناره‌ي رود هم فهميده اند، فروردين است
اما سايه روشنان سحري را باد خواهد برد
خيالي نيست

همه‌ي اين‌ها درست
اما بهار سفركرده‌ي ما كي بر مي‌گردد ؟
واقعا خيالي نيست؟



شعر و تصوير ازينجا سيد علي صالحي


بيا باغچه اي بيابيم

۳۶۰ بازديد

محبوبم!
بيا

باغچه‌‌اي پيدا كنيم
تو دلت را دفن كن
من دست‌هايم را

فكر مي‌كني
اين همه گل و گياه
چه طور روي زمين سبز شده‌اند؟*
  /**/

مژگان عباسلو

*

بهارِ من باش!‏

۳۹۵ بازديد

بهاري باش
و از تبار روياندن
مرا سبز كن
بهارِ من باش!

دلنوشته ها

پيامك تبريك امسالم براي اغلب دوستانم اين متن بود:
بهاري باش
از تبار رويش و روياندن
سبز باش و سبز كن


خواب اشفته..

۳۳۶ بازديد
آن‌قدر نيامدي
كه از چهره‌ام بهار
برگ به برگ ريخت
پاييز شدم.
ديگر نيا

آشفته مي‌شود خواب‌هاي رنگي‌ام ...

رضا كاظمي


چه قدر منتظر مقدم بهار شديم؟! ... بهار آمده اما بهار كافي نيست!‏

۳۱۳ بازديد

ما همه
چشم انتظار بهار

بهار
چشم‏ انتظارِ تو

ببين كه چگونه فرش گسترده به استقبالت

نمي آيي؟

دلنوشته ها

* عنوان برگرفته از شعري از دكتر محمدرضا تركي ست كه من خيلي اين شعرش را دوست دارم اما نه دلم مي آمد كنار تصويري بنشانم ش -كه خود شعر كلي حرف دارد- نه دلم مي آمد اينجا نياورم ش و خوانندۀ اينجا را از خواندنش محروم كنم. زين سان اينطور آوردم. 

* پست را اينجا هم آورده ام.

* مرتبط


من زمين و تو آفتاب؛ دستت را به من بده، تا بهار بياوريم...‏‏

۳۶۶ بازديد

آفتاب و زمين
دوباره آشتي كردند
بهار!
بهار!
بيا در اين فصل آشتي
براي تولد بهار دوباره
زمين و آفتاب يكديگر باشيم.

قدسي قاضي نور
"مثل يك حباب آبي"


يادم كن، گاهي...‏

۳۷۲ بازديد

بس كه جفا ز خار و گل ديد دل رميده‌ام
همچو نسيم از اين چمن، پاي برون كشيده‌ام

شمع طرب ز بخت ما، آتش خانه‌سوز شد
گشت بلاي جان من، عشق به جان خريده‌ام

حاصل دور زندگي، صحبت آشنا بود
تا تو ز من بريده‌اي، من ز جهان بريده‌ام

تا به كنار بوديَم ،بود به جا قرار دل
رفتي و رفت راحت از خاطر آرميده‌ام

تا تو مراد من دهي، كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي، من به خدا رسيده‌ام

چون به بهار سر كند، لاله ز خاك من برون
اي گل تازه ياد كن، از دل داغ ديده‌ام

يا ز ره وفا بيا، يا ز دل رهي برو
سوخت در انتظار تو، جان به لب رسيده‌ام

رهي معيري


دلا مژده داري كه اين بي قراري نشانِ بهار است...‏

۳۶۴ بازديد
در قدمت سر بنهم تا كه بيايي،
دل برده اي از دست من جانا كجايي؟ 

بيا اي نسيم آرزو، براي دلم قصه بـگو از آرزويش
كه من بي قرارم كو به كو در جستجويش 

به شهر غمت خانه كنم... كجا بي تو كاشانۀ كنم؟
كه شد در رهت جان من، بي قرارِ رسيدن 

چه آتش زدي بر دل من؟!
كه دل مي درد جامه به تن 

بگو اي نسيم سحري؛ كي در برم مي گذري؟!
بيا كه پريشان تو ام، بر من بيفكن نظري 

بهارا؛ كنار من بمان،
                       مگر تا شود جور زمان، در سايۀ تو 

نداري خبر از لاله ها
                           پريشاني آلاله ها

     

از اين غم بگريم كه نالد ز جان بار گران 

به لطف خيالت، به شهر وصالت، دلم بي قرار است
به شوق بهاران، چنان باد و باران، دلم بي قرار است

دلا مژده داري، كه اين بي قراري؛ نشان بهار است
                                                        نشان بهار است...

با صداي سالار عقيلي، بشنويد.