شعر

شعر

شيداي جهانم...رسواي زمانم...‏

۳۸۲ بازديد

نمي‌توانم پنهان كنم
عاشقانه ‌اي را زيرِ پيراهن‌م
كه نهفتن اش
يعني انفجارِ من

پس چگونه در ميدان‌هاي شهر
فرياد بر نياورم:
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم
پس چگونه مي‌توانم خورشيد را
در گنجه‌ها نگه دارم؟
پس چگونه با تو در پارك قدم بزنم؟
و ماهواره‌ها
عشقمان را مخابره نكنند؟

نزار قباني

* حس شعر و تصوير را دوست دارم... حيف كه مصداق من نيست :/
اما آوردم، تقديم به آنها كه تجربه كرده اند :)

* عنوان برگرفته از آهنگي قديمي با همين مطلع و صداي امين الله رشيدي.


بي انتهاي زندگي...

۴۴۲ بازديد

از اين جا بود كه آغاز شد...

پايان سرابي بيش نيست!

اما اكنون ...

اكنون مهمان آرزوهايم(مان) باش...

مهمان اشك ها... لبخندها...

غمها...خوشي ها...

اكنون...

در بي انتها جاده زندگي...

دلنوشته ها...



پ.ن:

حوالي همين روزهاي تير ماه بود، اولين حضورمان در اين وبلاگ، اين وبلاگ گروهي با همكاراني خوب... در كنار دوستاني همراه.

دوستاني كه برخي خاموش بودند و بي صدا، و برخي با نظرات مستقيم و غيرمستقيم، خصوصي و عمومي، با كامنتي در وبلاگ يا پلاس و ايميل، شادي و شعف را برايمان به ارمغان مي اوردند و ما را انگيزه و حتي راهنمايي ميدادند.

كوتاهِ سخن آنكه، بسيار دوست داريم بدانيم در اين مدتِ يك ساله، چه كارنامه ايي از خودمان بر جاي گذاشته ايم... و نظر خوانندگان و مخاطبان اينجا را بدانيم، لذا فرم نظر سنجي اي ايجاد كرده ايم و از تمامي شما دوستاني كه اين وبلاگ را به هر نحو، پيگير هستيد، خواهشمنديم تا با پر كردن اين فرم، ما را در رسيدن به نتايج دقيق تر و پر بارتر، ياري رسانيد.

لازم به يادآوري آنكه، بسيار مايليم كه اين يك بار، دوستان و خوانندگان خاموشي كه از طريق فيدخوانها و يا به طرق ديگر و بي سر و صدا و نظري، اينجا را دنبال ميكنند، افتخار دهند و نظراتشان را اعلام كنند تا هم در ايجاد روحيه ادامه دادن براي ما كمكي شود، هم شايد بتوانيم به سلايق بيشتري پوشش دهيم.


مرا بخوان كه پس از اين همه الهه ي ناز

۴۱۱ بازديد

مرا بخوان كه حروفم پر از عسل بشود!
مرا بخواه كه هر قطعه ام غزل بشود!
مرا بخوان كه پس از اين همه «الهه ي ناز»
دوباره ورد زبانم «اتل متل» بشود

غلامرضا طريقي


و بمان!‏

۴۴۴ بازديد

كاغذ باش
برسان خود را به يار
دو سه شب قبل از بهار
و بمان

* برشي از "نامه هاي اسفند"ِ گروه "دنگ شو"، فوق العاده و شنيدني ست.


نرگسش عربده جوي و لبش افسوس كنان

۴۹۲ بازديد

زلف آشفته و خوي كرده و خندان لب و مست
پيرهن چاك و غزل خوان و صُراحي در دست

نرگسش عربده جوي و لبش افسوس كنان
نيم شب، دوش به بالين من آمد، بنشست 

سر فراگوش من آورد به آواز حزين        
گفت: «اي عاشق شوريدۀ من، خوابت هست؟»

عاشقي را كه چنين بادۀ شبگير دهند        
كافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو اي زاهد و بر دُردكشان خرده مگير        
كه ندادند جز اين تُحفه به ما روز اَلَست

آن چه او ريخت به پيمانۀ ما نوشيديم        
اگر از خَمر بهشت است وگر بادۀ مست

خنده جام مِي و زلف گره گيرِ نگار        
اي بسا توبه كه چون توبۀ حافظ بشكست

حافظ


قطعه قطعه شدن غزل ها!

۳۵۹ بازديد


نشاني ات را گم كردم

از مادرت پرسيدم

گفت قطعه ۶۲-رديف اول

آمدم

و يادم آمد مي گفتي:

قطعه همان غزل است

اگر سر نداشته باشد

تو هم غزل بودي

قطعه قطعه...

 

علي زارعان


پ.ن: به جاي قطعه 62 ، بگذاريد قطعه 24... اصلا چه فرقي ميكند درميان غزلهاي قطعه شده!  قطعه قطعه شدن غزل ها!

پ.ن آخر:
روز هفت تير، بر خلاف هر روز، لباده نپوشيدند؛ صبح غسل شهادت كرد و يه خداحافظي گرم هم با بچه ها .چقدر الان دل تنگ قنوتش شديم؛ دل تنگ اون «الهي و سيدي و مولاي تفضل علي من الائك و نعمائك و لا تكلني الي نفسي و الي احد من خلقك» گفتنش.


نمي‌دانم ..

۳۳۸ بازديد

هم‌چنان حالم خوب نيست!

احساس مي‌كنم شكست خورده‌ام،
در زمان ُ در عرض!
از كه؟

صحبت ِ كَس نيست

نمي‌دانم ..

احساس مي‌كنم،

كلمه‌ي ابد گنجشك ِ وجودم را مسحور ِ چشمان ِ خود كرده است!

..

حسين پناهي


مانده ام سبز هنوز...در انتظار آمدنت...

۳۵۹ بازديد

به آنكه حتي دشنه اش را عاشقم


چون دوستت مي دارم
حتي آفتاب هم كه بر پوستت بگذرد
من مي سوزم
پاييز از حوالي حوصله‌ات كه بگذرد
من زرد مي شوم
روسري زردت كه از كوچه عبور مي‌كند
عاشق مي شوم
و تا كفش هاي رفتنت ‌جفت مي شوند
غريب مي‌مانم
و تنها وقتي گريه اي گمان نمي برم در تو
من سبز مي‌مانم



كه نيلوفرانه دوستت مي دارم
نه ماننده‌ مردماني كه دوست داشتن را
به عادتي كه ارث برده‌اند
با طعم غريزه نشخوار مي كنند
من درست مثل خودم
هنوز و هميشه دوستت مي دارم 

بهمن قره داغي


صلح ميدهند مرا با من...‏

۳۸۴ بازديد

دستان َت
پرچم ِ سفيدي است، كه تكان مي‌خورد
ميانه‌ي ِ اين جنگ ِ هزار و يك شب ِ خونين ِ خيابان‌ها...

محمد درودگري

* اين تصوير هم بود.


خيال كن كه غزالم...

۴۱۴ بازديد

گفتم كه اي غزال! چرا ناز مي كني؟
 هر دم نواي مختلفي ساز مي كني؟
 گفتا: به درب خانه ات ار كس نكوفت مشت
 روي سكوت محض تو در باز مي كني ؟

كارو