شعر

شعر

و مسافر؛ رفتنى ست...‏

۳۹۵ بازديد

نه چتر با خود داشت
نه روزنامه
نه چمدان
عاشقش شدم!
از كجا بايد مي‌دانستم مسافر است؟



مژگان عباسلو
از كتاب "از لب بركه‌ها"‏


+ شاعر جاي ديگه ميگه: 
                                   سفر بهانۀ خوبي براي رفتن نيست ... نخواه اشك نريزم، دلم كه آهن نيست...

+ يا اين كه ميگه:
                                   سفر هركه را ديده ام برده است ... سفر، هيچ كس را نياورده است...

اگر ميتوانى اثر ت را بردار و برو

۳۹۱ بازديد

مي روي
تمام كه نميشوي
تنها ميروي و من
             
به رد پايت
كه روي زندگي ام مانده
خيره مي شوم...

عباس معروفي



* فريبا وفي:
فكر مي‏كردم آدم‏ها همان‏طور كه آمده اند، مي‏روند. نمي‏دانستم كه نمي‏روند؛ مي‏مانند! ردّشان مي‏ماند، حتي اگر همه چيزشان را هم با خودشان بردارند و بروند...

* نادر ابراهيمى: چه كسي مي‌تواند بگويد تمام شد و دروغ نگفته باشد؟
* گمونم خودم هم تحت تأثير ديالوگ يه فيلم، نوشته بودم:
اثر انگشت‏مون، روي زندگي كساني كه دوست‏شون داشتيم؛ ميمونه، همونجور كه اثرشون روي زندگي‏مون ميمونه...شايد
تا هميشه...
حالا شايد بتونم اضافه كنم كه احتمالا اون اثر انگشت رو زندگى خيلى از نزديكان مون ميمونه و اثر انگشت اون ها بر زندگي ما. و نه فقط اونا كه دوست داشتيم!
بعد اينكه
اين آثار بسته به نزديكى و حس مون به اون آدم ها و ميل مون به موندن يا از بين رفتن اثر، ممكنه به مرور كمرنگ و محو شه يا هيچ وقت از بين نره و مثل نقش هك شده يا داغ خورده بر پيشانى، همراه مون بمونه...


بخنديد كه خنده هاتان خوب ست

۵,۳۹۸ بازديد

جهان پر از خبر است
در اين كرانه كه ماييم روز و شب ده بار
خبر:
حوادث خونين و جنگ و شور و شر است
خبر:
تجاوز و بيداد و انفجار و فرار
گلوله باران، زندان، تهاجم و كشتار
سياه نامه ناسازگاري بشر است
حكايت ستم آدمي به يكدگر است.

 ميان موج خبرهاي تلخ وحشتناك،
كه ميزند به روان هاي پاك، تيغ هلاك!
به خويش ميگويم:
خوشا به حال كسي
كه در هياهوي اين روزگار، كور و كر است!

به زير بارش رخدادهاي ناهنجار
هميشه در دلم اين باور، اين يقين، كه زمين
- زمين گم شده در پرده هاي دود و غبار-
هنوز دوست داشتني ست
هنوز بذر محبت به سينه، كاشتني ست.

هنوز در دلِ خاموش درّه هاي غريب
پرنده اي و درختي، گل و گياهي هست

براي مردم آواره از مصائب جنگ
هنوز در بن تاريك غارها-شايد
-
پناهگاهي هست

براي غرق شدن در بهشتِ بي خبري
هنوز راهي هست!

به روستاهايي كه در دوردست هاي جهان
به روي قله پر برف كوه هاي بلند
هنوز آب نيآلوده اي تواني ديد
هواي پاك نيازرده اي تواني يافت

هنوز از لبخند
نشانه هايي بر روي كودكان پيداست

 

چو روزگار قديم
سحرگهان آنجا
خروس ميخواند

هنوز دهقان در پشت گاو، ميراند
هنوز عشق همانگونه گرم در تك و پوست
هنوز قصه فرهاد و ناز شيرين است
هنوز صحبت ليلا و عشق مجنون است
رخان دختر دهقان - كه نامزد شده است -
ز شرم گلگون است

هنوز ده ز خبرهاي تلخ بي خبر است.

 فريدون مشيري



* با وجود دردى كه در تصوير ديده ميشود، اما خنده شان خيلى خوب است. به اين تكۀ شعر هم ميآيد.


سيبِ لبخند مرا از چه تو برداشته اي؟

۵۵۹ بازديد

غم
سيبي‌ست كه دنيا، 
از لب‌خندهاي عكس‌هاي كارت‌هاي شناسايي‌م 
دزديده است...

محمد مهدوي اشرف


ت.ن: واقعش به دليلي خاص، دلم نميخواست ديگه از ايشون شعري اينجا بيارم، اما اين تصوير را خيلي قبل تر، با همين تكه سيو كرده بودم. امروز بالاخره دلم راضي شد بياورمش... 

پ.ن: اين بيت هاي فاضل نظري هم شايد مناسب تصوير باشند، منتها دلم ميخواست جاي ديگر و با تصوير ديگري خرج شان كنم، ابا اين حال، اين زير هم مياورم: 

گرچه چشمان تو جز در پي زيبايي نيست ... دل بكن! آيينه انقدر تماشايي نيستحـاصل خيره به آيينه شدن ها، آيا؟ ..... دو برابر شدنِ غصه تنهـايي نيست؟آه در آينه تنها كدرت مي سازد. ..... آه ديگر دم ت اي دوست مسيحايي نيست


بـخـ ـند

۳۷۷ بازديد

بخندخنده هاي تو
تركيدن شاهوار كوهستان هاي انار است

شمس لنگرودي


بي گمان امّ البنين با عشق نسبت داشته

۳۸۴ بازديد
بي گمان امّ البنين با عشق نسبت داشته
چون كه در نزد علي بسيار حرمت داشته

التفاتي كرده مولامان و با اين التفات
بر سر آن مهربان بسيار منّت داشته

بي جهت ننشسته مهرش بر دل و جان علي
فاطمه با فاطمه، قطعاً شباهت داشته

نام اين بانو كنار نام زهرا مي برند
بس كه اين بانو به آن بانو ارادت داشته

صاحب اين روح زهرايي شدن آسان نبود
سال ها روي لبش كوثر تلاوت داشته

مهرباني بين كه او با بچه هاي فاطمه
بيشتر از بچه هاي خود محبّت داشته

تا كه بغض بچه ها با نام مادر نشكند
از همين همنام بودن هم خجالت داشته

رنگ نخلستان گرفته چشم هاي عاشقش
بس كه با غم هاي مولايش رفاقت داشته

 مادر عبّاس شد تا علقمه باور كند
خون او در اصل عاشورا شراكت داشته

از مزار خاكي اش هم مي توان فهميد كه
هر كسي شد فاطمه سهمي ز غربت داشته....



يا اباالفضلي بگو كز خانه ي امّ البنين
دست خالي بر نگشته هر كه حاجت داشته

ميلاد حسني

السلام عليكِ يا ام البنين سلام الله عليها....
اين پست را آوردم، براي آن بانوي بزرگواري كه زبانم از وصف بزرگواري اش عاجز است... كاش ذره اي از بزرگواري شان را داشتم...
سيزدهم جمادي الثاني سالروز وفات آن بانوي بزرگوار بود...

اين شعر هم بخوانيد حتما، فوق العاده ست.


آه، عاقبت مُرد؟!‏

۴۱۴ بازديد
راحت بخواب اي شهر! آن ديوانه مرده ست در پيله ابريشمش پروانه، مرده ست

در تنگ، ديگر شور دريا غوطه‌ور نيست
آن ماهي دلتنگ، خوشبختانه مرده‌ست

يك عمر زير پا لگد كردند او را
اكنون كه مي‌گيرند روي شانه، مرده ست

گنجشك‌ها! از شانه‌هايم بر نخيزيد
روزي درختي زير اين ويرانه، مرده ست

ديگر نخواهد شد كسي مهمان آتش
آن شمع را خاموش كن! پروانه مرده ست

فاضل نظري
در صفحه اصلى با تصوير ديگر


روحم هنوز به خانه برنگشته...

۴۴۶ بازديد
براي قدم زدن با تو
هر از گاهي
از خودم
بيرون مي زنم،
روحم هنوز
به خانه بر نگشته!

كامران رسول زاده


از بال من مپرس كه بشكسته بال را/ درديست گران، به رشتۀ تحرير نامده...‏

۸۰۱ بازديد

اينجا
همه
هر لحظه مي‏پرسند
:
-                        
حالت چطور است؟
اما
كسي
يك بار
از من نپرسيد:
-                
بالت . . .


قيصر امين پور

از "گلها همه آفتابگردانند"

* ياد ماجراي گنجشك اينجا هم ميافتم.

* اين شعر قيصر را دوست دارم، به انضمام آن شعرش كه ميگويد:
گفت احوالت چطور است؟/ گفت مثل حال گُل... حالِ گل در دستِ چنگيزِ مغول...

* دوم ارديبهشت سالروز تولد قيصر بود، روح ش شاد...


آه كه امروز دلم را چه شد؟!

۳۹۷ بازديد

شد ز غمت خانه‌ي سودا دلمدر طلبت رفت به هرجا دلم

خاك رهش گشتم و آخر ز بخترفت بر اين گنبد مينا دلم

در طلب زهره ‌رخِ ماهرومي‌نگرد جانب بالا دلم

در طلب گوهرِ درياي عشقموج زند موج ، چو دريا دلم

آه  كه امروز دلم را چه شد؟!دوش چه گفته‌ ست كسي با دلم؟!

از دل تو در دل من نكته‌ هاستوه  چه ره است از دل تو تا دلم

گر نكني بر دل من رحمتيواي دلم واي دلم وا دلم

اي تبريز از هوس شمس دينچند رود سوي ثريا دلم؟!
مولانا
بشنويد با صداي شهرام ناظري