جهان پر
از خبر است
در اين كرانه كه ماييم روز
و شب ده بار
خبر:
حوادث خونين و جنگ و شور و
شر است
خبر:
تجاوز و بيداد و انفجار و
فرار
گلوله باران، زندان، تهاجم
و كشتار
سياه نامه ناسازگاري بشر
است
حكايت ستم آدمي به يكدگر
است.
ميان موج خبرهاي تلخ وحشتناك،
كه ميزند به روان هاي پاك،
تيغ هلاك!
به خويش ميگويم:
خوشا به حال كسي
كه در هياهوي اين روزگار، كور و كر است!
به زير بارش رخدادهاي ناهنجار
هميشه در دلم اين باور، اين يقين، كه زمين
- زمين گم
شده در پرده هاي دود و غبار-
هنوز دوست داشتني ست
هنوز بذر محبت به سينه، كاشتني ست.
هنوز در دلِ خاموش درّه هاي غريب
پرنده اي و درختي، گل و گياهي هست
براي
مردم آواره از مصائب جنگ
هنوز در بن تاريك غارها-شايد-
پناهگاهي هست
براي
غرق شدن در بهشتِ بي خبري
هنوز راهي هست!
به
روستاهايي كه در دوردست هاي جهان
به روي قله پر برف كوه هاي
بلند
هنوز آب نيآلوده اي تواني
ديد
هواي پاك نيازرده اي تواني
يافت
هنوز از
لبخند
نشانه هايي بر روي كودكان
پيداست
چو
روزگار قديم
سحرگهان آنجا
خروس ميخواند
هنوز
دهقان در پشت گاو، ميراند
هنوز عشق همانگونه گرم در
تك و پوست
هنوز قصه فرهاد و ناز
شيرين است
هنوز صحبت ليلا و عشق
مجنون است
رخان دختر دهقان - كه
نامزد شده است -
ز شرم گلگون است
هنوز ده
ز خبرهاي تلخ بي خبر است.
فريدون مشيري
* با وجود دردى كه در تصوير ديده ميشود، اما خنده شان خيلى خوب است. به اين تكۀ شعر هم ميآيد.