شعر

شعر

جز روي او كه در عرق شرم غوطه زد*

۴۵۷ بازديد

 بر آب
وقتِ رفتن، عكس رخت فتاده؟!
يا باغبان
زِشرمت، گل را به آب داده؟!

سبزواري

*عنوان از صائب تبريزي


حسي غريب در بادِ نابَلَد پَرپَر مي‌زد

۴۷۵ بازديد
آن روز غروب من از نور خالص آسمان بودم هي آوازت داده بودم بيا يك دَم انگار برگشتي،‌ نگاهم كردي حسي غريب در بادِ نابَلَد پَرپَر مي‌زد جز من كسي تُرا نديده بود...

سيد علي صالحي

در دل جوانۀ اميد بايست كاشت

۳۸۸ بازديد

وقتي نفسِ زمين تنگ ميشود
وقتي دلِ من از تنگي زمين و زمان گرفته
كه خسته از خود شده و به كار نيست
به رويشِ سبزِ جوانه اي، خوش ميشوم
كه اميد را با همۀ كوچكي فرياد ميزند...
با خود ميگويم:
                 
پس من چرا؛ چُنين؟

!

دلنوشته ها(نجوا رستگار)

* تحت تأثير خواندن اين: "پشت ديواره هاي اضطرار/ جوانه هاي اجابت/ مي رويند"

رويايي بر باد!!

۴۲۹ بازديد


پرنده
هي پرنده ي بي پروا
در پي آن فوج گمشده بر مه آشيان مساز!!
من ساختم
باد آمد و همه ي رويا ها را با خود برد!!


سيد علي صالحي


دير كردي نيمه ي عاشقترم را باد برد...

۴۶۵ بازديد



شانه ات را دير اوردي سرم را باد برد
خشت خشت و اجر اجر پيكرم را باد برد

من بلوطي پير بودم پاي يك كوه بلند
نيمم اتش سوخت نيم ديگرم را باد برد

از غزل هايم فقط خاكستري مانده به جا
بيت هاي روشن و شعله ورم را باد برد

با همين نيمه همين معمولي ساده بساز
 دير كردي نيمه ي عاشقترم را باد برد

بال كوبيدم قفس را بشكنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از ان بال و پرم را باد برد


حامد عسگري


كي دلِ سنگِ تو را آه به هم ميريزد؟

۴۳۸ بازديد
سرسبز دل از شاخه بريدم، تو چه كردي؟
افتادم و بر خاك رسيدم، تو چه كردي؟

من شور و شر موج و تو سرسختيِ ساحل
روزي كه به سوي تو دويدم، تو چه كردي؟






هر كس به تو از شوق فرستاد پيامي
من قاصد خود بودم و ديدم تو چه كردي

مغرور، ولي دست به دامان رقيبان
رسوا شدم و طعنه شنيدم، تو چه كردي؟

"تنهايي و رسوايي"، " بي مهري و آزار "
اي عشق، ببين من چه كشيدم، تو چه كردي؟

فاضل نظري

* عنوان هم از غزل ديگري از فاضل نظري

*
اين تصوير هم خوب بود. تو صفحه اصلى با اون همراه شده.


بگو از كدام راه ميآيي؟

۴۵۲ بازديد

به موسم آمدن ت
تمام مسير را
تمام راه قدوم ت را
گل باران خواهم كرد
تو فقط بگو از كدام راه ميآيي و كي؟

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

+ اينجا

احساسات كيبردي

۴۴۳ بازديد
چه هزاره ِ دلگيري ست براي زندگي كردنوقتي نوك انگشتانتاحساست رادر نمايشگري بي جانتايپ مي كند تا نشان دهد.

عليرضا بديع فر
هماهنگي از اينجا


ما خود مگر قرار اقامت نهاده ايم؟!

۴۵۰ بازديد
بر دوستانِ رفته
چه افسوس مي خوريم
ما خود مگر قرار اقامت نهاده ايم؟!


صائب تبريزي

عشق دريايي كرانه ناپديد...‏

۴۸۷ بازديد

بحريست بحر عشق كه هيچش كناره نيست
آن جا جز آن كه جان بسپارند، چاره نيست...


هر گه كه دل به عشق دهي خوش دمي بود
در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست

ما را به منع عقل مترسان و مي بيار
كان شحنه در ولايت ما هيچ كاره نيست

از چشم خود بپرس كه ما را كه مي‌كشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست

او را به چشم پاك توان ديد چون هلال
هر ديده جاي جلوه آن ماه پاره نيست

فرصت شمر طريقه رندي كه اين نشان
چون راه گنج بر همه كس آشكاره نيست

نگرفت در تو گريه حافظ، به هيچ رو
حيران آن دلم كه كم از سنگ خاره نيست

حافظ

* عنوان از رابعه بنت كعب (رابعه بلخى)
: عشق دريايي كرانه ناپديد .... كي توان كردن شنا، اي هوشمند؟


* اينها هم جالب بودن:

عبيد زاكانى ميگه:
دگر مگوى كه هر بحر را كنارى هست ... از آنكه بحرِ غمِ عشق را كنارى نيست
يا شاه نعمت‌الله ولى ميگه:
بحرى ست بحردل كه‌ كرانش پديد نيست ... راهى ست راه جان كه نشانش پديد نيست