بر آب
وقتِ رفتن، عكس رخت فتاده؟!
يا باغبان
زِشرمت، گل را به آب داده؟!
سبزواري
*عنوان از صائب تبريزي
بر آب
وقتِ رفتن، عكس رخت فتاده؟!
يا باغبان
زِشرمت، گل را به آب داده؟!
سبزواري
*عنوان از صائب تبريزي
وقتي
نفسِ زمين تنگ ميشود
وقتي
دلِ من از تنگي زمين و زمان گرفته
كه
خسته از خود شده و به كار نيست
به
رويشِ سبزِ جوانه اي، خوش ميشوم
كه
اميد را با همۀ كوچكي فرياد ميزند...
با
خود ميگويم:
پس
من چرا؛ چُنين؟
!
دلنوشته ها(نجوا رستگار)
پرنده
هي پرنده ي بي پروا
در پي آن فوج گمشده بر مه آشيان مساز!!
من ساختم
باد آمد و همه ي رويا ها را با خود برد!!
شانه ات را دير اوردي سرم را باد برد
خشت خشت و اجر اجر پيكرم را باد برد
من بلوطي پير بودم پاي يك كوه بلند
نيمم اتش سوخت نيم ديگرم را باد برد
از غزل هايم فقط خاكستري مانده به جا
بيت هاي روشن و شعله ورم را باد برد
با همين نيمه همين معمولي ساده بساز
دير كردي نيمه ي عاشقترم را باد برد
بال كوبيدم قفس را بشكنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از ان بال و پرم را باد برد
حامد عسگري
به موسم آمدن ت
تمام مسير را
تمام راه قدوم ت را
گل باران خواهم كرد
تو فقط بگو از كدام راه ميآيي و كي؟
دلنوشته ها
عليرضا بديع فر
هماهنگي از اينجا
بحريست بحر عشق كه هيچش كناره نيست
آن جا جز آن كه جان بسپارند، چاره نيست...