یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۹ ۴۸۸ بازديد
بحريست بحر عشق كه هيچش كناره نيست
آن جا جز آن كه جان بسپارند، چاره نيست...
هر گه كه دل به عشق دهي خوش دمي بود
در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست
ما را به منع عقل مترسان و مي بيار
كان شحنه در ولايت ما هيچ كاره نيست
از چشم خود بپرس كه ما را كه ميكشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست
او را به چشم پاك توان ديد چون هلال
هر ديده جاي جلوه آن ماه پاره نيست
فرصت شمر طريقه رندي كه اين نشان
چون راه گنج بر همه كس آشكاره نيست
نگرفت در تو گريه حافظ، به هيچ رو
حيران آن دلم كه كم از سنگ خاره نيست
حافظ
* عنوان از رابعه بنت كعب (رابعه بلخى): عشق دريايي كرانه ناپديد .... كي توان كردن شنا، اي هوشمند؟
* اينها هم جالب بودن:
عبيد زاكانى ميگه:
دگر مگوى كه هر بحر را كنارى هست ... از آنكه بحرِ غمِ عشق را كنارى نيست
يا شاه نعمتالله ولى ميگه:
بحرى ست بحردل كه كرانش پديد نيست ... راهى ست راه جان كه نشانش پديد نيست