بس كه دلتنگم اگر گريه كنم، ميگويند:
قطرهاي قصدِ نشاندادنِ دريا دارد
(فاضل نظري)
گل خورشيد وا مي شد
شعاع مهر از خاور
نويد صبحدم مي داد
شب ِ تيره سفر مي كرد
جهان از خواب برمي خاست
و خورشيد جهان افروز
شكوهش مي شكست آنگه
ــ خموشي ِ شبانگاه ِ دژم رفتار
و مي آراست
عروس صبح را زيبا
و مي پيراست
جهان را از سياهي هاي زشت ِ اهرمن رخسار
زمين را بوسه زد لب هاي مهر آسمان آرا
و برق شادماني ها
به هر بوم و بري رخشيد
جهان آن روز مي خنديد
ميان ِ شعله هاي روشن خورشيد
پيام فتح را با خود از آن ناورد
نسيم صبح مي آورد
(حميد مصدق)
دريايى است كه هنوز در آن نراندهايم
زيباترين كودك
هنوز شيرخواره است
زيباترين روز
هنوز فرا نرسيده است
و زيباترين سخنى كه ميخواهم با تو گفته باشم
هنوز بر زبانم نيامده است.
(ناظم حكمت)
وقتي جهان
از ريشه ي جهنم
و آدم
از عدم
و سعي
از ريشه هاي يأس مي آيد
وقتي كه يك تفاوت ساده
در حرف
كفتار را
به كفتر
تبديل مي كند
بايد به بي تفاوتي واژه ها
و واژه هاي بي طرفي
مثل نان
دل بست
نان را
از هر طرف بخواني
نان است !!
زنده ياد قيصر امين پور
روزي دوباره ما كبوتر هايمان را پيدا خواهيم كرد
و مهرباني دست زيبائي را خواهد گرفت
روز كه كمترين سرود
بوسه است
و هر انسان
براي هر انسان
برادري است.
روزي كه ديگر درهاي خانه شان را نمي بندند
قفل
افسانه نيست
و قلب
براي زندگي بس است.
روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرين حرف دنبال سخن نگردي.
روزي كه آهنگ هر حرف زندگي است
تا من به خاطر آخرين شعر رنج جست وجوي قافيهنبرم.
روزي كه هر لب ترنه ايست
تا كمترين سرود بوسه باشد.
روزي كه تو بيائي براي هميشه
و مهرباني با زيبايي يكسان شود.
روزي كه ما دوباره براي كبوتر هايمان دانه بريزيم...
ومن آن روز را انتظار مي كشم
حتي روزي
كه ديگر
نباشم.
بي تو مهتاب شبي باز از ا كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم ان عاشق ديوانه كه بودم
بي تو اما به چه حالي من از ان كوچه گذشتم
ياد دارم تو به من گفتي از اين عشق حذر كن
تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن
به تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
سر بام تو نشستم تو به من سنگ زدي
من نه رميدم نه گسستم
باز گفتم كه تو صيادي و من اهوي دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم وگشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم
(فريدون مشيري)
آسمان را... !
ناگهان آبي است!
( از قضا يك روز صبح مي بيني)
دوست داري زود برخيزي
پيش از آنكه ديگران
چشم خواب آلود خود را وا كنند
پيش از آنكه در صف طولاني نان
باز هم غوغا كنند
(قيصرامين پور)