یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۲۸ ۲۹۹ بازديد
گل خورشيد وا مي شد
شعاع مهر از خاور
نويد صبحدم مي داد
شب ِ تيره سفر مي كرد
جهان از خواب برمي خاست
و خورشيد جهان افروز
شكوهش مي شكست آنگه
ــ خموشي ِ شبانگاه ِ دژم رفتار
و مي آراست
عروس صبح را زيبا
و مي پيراست
جهان را از سياهي هاي زشت ِ اهرمن رخسار
زمين را بوسه زد لب هاي مهر آسمان آرا
و برق شادماني ها
به هر بوم و بري رخشيد
جهان آن روز مي خنديد
ميان ِ شعله هاي روشن خورشيد
پيام فتح را با خود از آن ناورد
نسيم صبح مي آورد
(حميد مصدق)