شعر

شعر

زين كاروانسراي بسي كاروان گذشت...‏‏

۱,۵۷۴ بازديد

دل هامان به سانِ كاروانسرا

در ابتداي جواني، پر رفت و آمد و شلوغ

زمان كه بگذرد، گه گاهى قديمي‏ ترها و آشناترها سراغش مىآيند

جلوتر اما؛ شايد يك دو آشناي قديمي راه كج كنند،‌ آن هم محض تجديد خاطره
و در آخر فقط خودش ميماند و خداي خودش.

پر از خاطره و يادگار از مسافرهايي كه آمدند و مهمان شدند و رفـ ـتـ ـنـ ـد...


دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

* عنوان از شعر خوبِ سيف فرغانى

دليل عشق بودي...

۶۲۲ بازديد

روزگاري دل سپردن ها دليل عشق بود

اينك اما دل بريدن ها گواهي ديگر است




فاضل نظري

پ ن: ماه خوب من...
رمضان


پيراهنِ تو...

۶۱۷ بازديد
جهاني را به تسليم وا داشته اي
با پيراهني سفيد
بي تابِ گريختن از دستِ بندِ رخت!


رضا كاظمي

حوّا هم كه باشي، من آدم نمي شوم....

۶۲۱ بازديد
حوّا هم كه باشي

من آدم نمي شوم
پس بي خودي جايِ بوسه
سيب تعارفَم نكن!

رضا كاظمي


انتظار و ديگر هيچ!

۶۰۷ بازديد

هيچ اتفاقي قرار نيست بيـفتد.

اما،

آدمي اســت ديگر،

هميشه

منتـــظر مي‌مـاند!


"اورهان ولي"




چه مهمونى باشكوهى شده...‏

۶۲۱ بازديد

از اين سفره ها معجزه دور نيست
ببيـــن دســت دنيا تو دســت منه

دعا مي كنم تا اجابت بشه
دعا مي كنم چون دلم روشنه...

هماهنگى از اينجا
براى شنيدن

موسيقي آرام ... اي عشق!

۵۶۴ بازديد


عشق را بگو
آخر ميهماني مان
در بين خانواده ها
با شعر سخن كند
يك موسيقي آرام و دلپذير
و احساس سبك شدن
و بعد از آن تكرار آن
اما در سكوت




عشق دعوت است به جمع مان
اي زمزمه ي دلنشين
آوازت يكبار خوش است
اما تا آخر داستان زندگي
اين ناب شعر را ديگر
با هيچكس جز او مخوان

مصطفي موسوي



آنچه را نپايد...دلبستگي نشايد...!

۶۰۸ بازديد



تو در درون اينه مي بيني
 نقش خطوط خسته پيشاني
پيري شكستگي و پريشاني
 ايينه ها دروغ نمي گويند ...
 
و من
 آن قدر صادقم كه صداقت را
 چون آبهاي سرد گوارا
 با شوق در پياله مسگون صبح نوشيدم
 و بيم من همه اين بود كه مباد
تنديس دستپرور من
 در هم شكسته گردد
و بيم من همه اين بود كه مباد
روزي به ناگه از سرانگشت پرسشي
عريان شود حقيقت تلخي كه هيچگاه
پنهان نمانده بود

حميد مصدق

دلم صراحي لبريز آرزومندي‌ست!

۶۱۶ بازديد

مرا
هزار اميد است
و هر هزار
تويي

شروع شادي و پايان انتظار تويي

بهارها كه ز عمرم گذشت و بي‌تو گذشت
چه بود غير خزان‌ها اگر بهار تويي

دلم ز هرچه به غير از تو  بود خالي ماند
در اين سرا تو بمان اي كه ماندگار تويي

شهاب زودگذر لحظه‌هاي بوالهوسي است
ستاره‌اي كه بخندد به شام تار تويي

جهانيان همه گر تشنگان خون من‌اند
چه باك زان‌همه دشمن چو دوست‌دار تويي

دلم صراحي لبريز آرزومندي‌ست
مرا هزار اميد است و هر هزار تويي


سيمين بهبهاني


آه اميد...آه ...

۱,۱۸۱ بازديد




من از كدام ديار آمدم كه هر باغش
هزار چلچله راگور گشت و بي گل ماند

من از كدام ديار آمدم كه در دشتش
نه باغ بود و نه گل
 تير بود و مردن بود
و در تب تف مرداد
 جان سپرد

گذشت تابستان
دگر بهار نيامد

و شهر شهر پريشيده
بي بهاران ماند
 و دشت سوخته در انتظار باران ماند

اميد معجزه يي ؟
 نه
 اميد آمدن شير مرد ميدان ماند
اگر چه بر لب من از سياهي مظلم
و پايداري شب
ناله هست و شيون هست

 اميد رستن از اين تيرگي جانفرسا
هنوز با من هست
اميد
 آه اميد
 كدام ساعت سعدي
 سپيده سحري آن صعود صبح سخي را
به چشم غوطه ورم در سرشك خواهم ديد؟

حميد مصدق

پ.ن:

به ياد مجتبي جراحي ، پويا كيوان و آيدين بزرگي
(+)

سه كوهنورد ايراني كه در ۲۹ تير ۱۳۹۲ بعد از صعود به قله برودپيك و گشايش مسيري به نام ايران، هنگام بازگشت مسير را گم كرده و ناپديد شدند...
 بعد نوشت:
بنا به تذكر يكي از خوانندگان گرامي بر اين مطلب كه رسانه هاي دولتي اخبار اين حادثه را منعكس كرده اند نوت قبلي تصحيح ميشود!
بي مهري و بامهري مسئولين محترم  رسانه پاي اين دوست گرامي :)