شعر

شعر

ميخ

۳۰۵ بازديد

  پافشاري و استقامت ميخ

سزد ، ار عبرت بشر گردد

بر سرش ، هر چه بيشتر كوبند

پا فشاريش بيشتر گردد..

                                                                                                                         ملك الشعرا بهار


كسي با نگاهش...

۳۳۶ بازديد

كسي با سكوتش
مرا تا بيابان بي انتها جنون برد

كسي با نگاهش

مرا تا درندشت درياي خون برد

مرا بازگردان!
مرا؛ اي به پايان رسانيده!
آغاز گردان!

حميدمصدق

موسيقي بلاگ با نام بسوي دريا اثري ازجورج اسكاروليس
اپديت شد 
(+)


زندگي؛ سيبي ست؛ گاز بايد زد با پوست!‏

۳۳۱ بازديد

نگاه مرد مسافر به روي ميز افتاد:
"
چه سيب هاي قشنگي!
حيات؛ نشئه تنهايي است."

/**//*]]>*/ /**/

و ميزبان پرسيد:
قشنگ يعني چه؟

- قشنگ يعني تعبير عاشقانه اشكال!
و عشق، تنها عشق؛
تو را به گرمي يك سيب مي‏كند مأنوس!

سهراب سپهري

با چراغي من بگشتم در پي ات...‏‏

۳۱۳ بازديد

با چراغي همه جا گشتم و گشتم در شهر
هيچ كس، هيچ كس اينجا به تو مانند نشد....


فاضلِ نظري
كتاب "گريه هاي امپراتور"


دلم براي كسي تنگ است...‏

۳۱۸ بازديد

دلم براي كسي تنگ است
كه آفتاب صداقت را
به ميهماني گل هاي باغ
به ميهماني لاله هاي سر جاده
مي آورد...


پ.ن:  برگرفته از شعري از حميد مصدق است كه بنا به حال عكس يك بند به آن اضافه كرده ام.

شوريده وار، پريشان كه دوست‌ت دارم...

۷,۴۹۱ بازديد

حكايت بارانِ بي امان است
اين گونه كه من
دوست‌ت مي دارم.


شوريده وار و پريشان باريدن
بر خزه ها و خيزاب ها،
به بي راهه و راه ها تاختن.
بي تاب بي قرار دريايي جستن
و به سنگچين باغ ِبسته دري سر نهادن
و تو را به ياد آوردن.

حكايت باراني بي قرار است
اين گونه كه من دوست‌ت مي‌دارم

 شمس لنگرودي

چون مترسك من ايستادم... خسته، تن زخمي، پوشالي...‏

۹۶۴ بازديد
چون مترسك به زير پيرهنم
قامتي از حصير، پوشالي!

مانده ام در سكوت و تنهايي

روي جاليز زرد، تو خالي




مي وزد باد سرد پاييزي
بر تن كوچه باغِ زرد خزان

بر كف ام مانده شاخه اي بي برگ
روي دوشم كلاه، آويزان

دست هايم به قامتم زنجير،
قدمم روي خاك خسته اسير

روزهايي تكيده و باريك،

با غروبي كه مي رسد دلگير

مي نشيند به روي قامت من

سايه هاي سياه بخت كلاغ

باز در گوش من همي پيچد،

گاهگاهي نفير ناله زاغ

تن بن بست خاطرم انگار،
خاطراتي ز سبزه مانده به ياد

نم نمك ميشود حصير تنم،
همسفر با كجاوه اي از باد
...رضا باب الحوائجي


اي دريغ ديگر بهار ِ رفته نمي آيد...اي دريغ..

۵,۰۴۱ بازديد


گفتم بهار
خنده زد و گفت
 ا
ي دريغ ، ديگر بهار رفته نمي آيد
گفتم پرنده ؟
گفت اينجا پرنده نيست
اينجا گلي كه باز كند لب به خنده نيست
گفتم  درون چشم تو ديگر ؟
گفت ديگر نشان ز باده مستي دهنده نيست
اينجا به جز سكوت، سكوتي گزنده نيست . . .
اينجا به جز سكوت ،سكوتي گزنده نيست . . .
اينجا به جز سكوت ،سكوتي گزنده نيست . . .

اينجا به جز سكوت ،سكوتي گزنده نيست . . .
حميد مصدق


عمريست چون حباب، هر آن به انتظار تركيدن...‏

۳۰۱ بازديد

گفتمش نقاش را نقشي بكش از زندگي
با قلم نقش حبابي بر لب دريا كشيد

پ.ن: يه شعر هم هست كه بابا خيلي وقتا برام ميخونه و قشنگه، ميگه:

حباب آسا چـنان بر چشـمه ي هسـتي، سبك بنشــين
كه گر چين بر جبين زد از نسيـمي، خيـمه برچينـي


غمگين چو پاييزم، از من بگذر...‏

۳۱۰ بازديد

غمگين چو پاييزم
از من بگذر
شعري غم انگيزم
از من بگذر
سر تا به پا دردم
د ر د م...‏
د ر د م...‏

د ر د م...‏

تورج نگهبان

پ.ن: آهنگ "از من بگذر" با صداي عليرضا قرباني، از آلبوم رسواي زمانه، بسي شنيدني ست.