شعر

شعر

ما را كبوترانه وفادار كرده است

۳۵۴ بازديد

دوست دارم صدات كنم؛ تو هم منو نيگا كني
من تو رو نيگات كنم؛ تو هم منو صدا كني

قربون چشات برم از راه دوري اومدم
جاي دوري نميره  اگه به من نيگا كني

دل من زندونيه؛ تويي كه تنها ميتوني
قفسو وا كني و پرنده رو رها كني


مي شه كنج حرمت گوشه ي قلب من باشه؟
مي شه قلب منو مثل گنبدت طلا كني؟

تو سرت شلوغه، زير دستيات فراوونن
از خدا مي خوام كمي نيگا به زير پا كني

تو غريبي و منم غريبم اما چي مي شه
دل اين غريبه رو؛ با خودت آشنا كني؟

دوست دارم تو ايوون آيينه ت از صب تا غروب
من با تو صفا كنم، تو هم منو دعا كني

به وفاي كفتراي حرمت منم مي خوام
كفتري باشم كه تنها تو منو هوا كني

دلمو گره زدم به پنجره ت دارم ميرم
دوست دارم تا من بيام زود گره ها رو وا كني

دوست دارم كه از حالا تا صبح محشر همه شب
من رضا رضا بگم تو هم منو رضا كني

سهيل محمودي


پ.ن: عنوان برگرفته از شعري از فاضل نظري ست، اين سروده هم، با يه آواي قشنگي خونده شده و تو ذهن اكثر ما هست و مي‏تونيد از اينجا بگيريدش. عكس هم از اينجا آورده شده.
دلم ميخواست براي ميلاد امام رضا عليه السلام اينها رو اينجا بيارم.


شنيده ام كه كساني شبيه و شكل مرا/كنار پنجره فولاد مي‌دهند شفا

۳۱۲ بازديد

شاعري بست نشسته است كه باران بزند
ابري از شرق بيايد سوي تهران بزند.

هدهدي باز هوايي ست، كبوتر بشود!؟
پر كشد تا حرمت سر به سليمان بزند

مصلحت هست كه بد مست نگاهت باشد؟
جرعه نه، از كرمت يك دو سه ليوان بزند

طاق ابروي تو را مركز تذهيب كند
تاب گيسوي تو را گوشۀ قرآن بزند

چه عجيب است كه تو فال دل من شده ايي
طرح آن گنبد بالا كف فنجان بزند!!

بست شيرازي تو خادم بد مي خواهد
اشك و جارو بكند شعر به ايوان بزند ؟

من كه خوبم، دو سه روزيست دلم ميخواهد
آخر راه تو باشي به خيابان بزند

دكترم گفته مريض است دلش را ببرد
گره بر پنجره فولاد خراسان بزند

مسعود كرمي

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi; mso-bidi-language:FA;}

عمر پر فرجام...

۱,۲۲۹ بازديد


يكسال…
يا
يكروز….
چه فرقي ميكند
عمريك برگ….
وقتي
يك قرن
جاودانه ميكند
ارزوي درخت را….



دلنوشته ها -دي -۸۹


دور مران از در و راهم بده

۳۲۳ بازديد

كسي قدم به حرم، بي مدد نخواهد زد
بدون واسطه، دم از احد نخواهد زد

گداي كوي رضا شو كه اين امام رئوف
به سينه‏ ي احدي، دست رد نخواهد زد


اينجا بهشت روي زمين فرشته‌هاست..

۷۸۹ بازديد
 

همچون نسيم صبح و سحرگاه مي‌رود
هر كس ميان صحن حرم راه مي‌رود
از هر چه غصه دارد و غم مي‌شود رها
هر سايلي به خدمت اين شاه مي‌رود


وقتي فرشته‌هاي حرم بال مي‌زنند
از سينه‌هاي شعله‌زده آه مي‌رود
اينجا بهشت روي زمين فرشته‌هاست
از كوي تو فرشته به اكراه مي‌رود


خورشيد در طواف حرم، وه! چه ديدنيست
هر شب به پاي‌بوسي آن ماه مي‌رود
باب‌الجواد راه ورودي به قلب توست
حاجت رواست هركه از اين راه مي‌رود

 فاطمه ناني راد


منم آن برگ پاييزي...‏

۳۰۹ بازديد
برگ پاييزم
بى نشان
گم در سطور تلخِ تاريخ
چندان فـرقى نمي‏كنـد
من؛ فردا زمين را بوسه خواهم زد...
و استخوان‏هايم
ملودى مي‏شود زيرِ پاى عابران!‏ 

بيژن طاهري اذرك


خيال كن كه غزالم...

۳۰۳ بازديد
شبيه مرغك زاري كز آشيانه بيفتد
جدا زدامن مادر، به دام دانه بيفتد

ز نازكي ز ندامت، ز بيم صبح قيامت
بدان نشان كه شنيدي، سري به شانه بيفتد

به كار آنكه برون از بهشت گشته عجب نيست
كه در جهنم غربت، به ياد خانه بيفتد

نشان گرفته دلم را، كمان ابروي ماهي
خداي را كه مبادا، دل از نشانه بيفتد

دلم به كشتي كربت، به طوف لجه ي غربت
چو از كرانه ي تربت، به بيكرانه بيفتد

شوم چو ابر بهاران، ز جوش اشك چو باران
كه دانه دانه برآيد، كه دانه دانه بيفتد

جهان دل است و تو جاني نه بلكه جان جهاني
همه سكندر و دارا، كزين فسانه بيفتند

خيال كن كه غزالم، بيا و ضامن من شو
بيا كه آتش صياد، از زبانه بيفتد

الا غريب خراسان، رضا مشو كه بميرد

اگر كه مرغك زاري از آشيانه بيفتد



بي واژه- محمد اصفهاني



با من طلوع كن

۳۰۸ بازديد
با من طلوع كن
من از پريشاني ها سخن نمي گويم من از پريشاني ها
سخن نميگويم
بزرگ بودن رود از پرنده يي ست كه با ناي سبز خونين مي خواند
بزرگ بودن رود از نبودن ست
به دريا نشستن ست
و رازي نگفتن ست
نه گفتن
من از پريشاني ها سخن چگونه بگويم؟


م.آزاد

شايد بشه گفت اي روشني صبح به مشرق برگرد.

پ ن:اين عكس رو براي اين گذاشتم كه با ديدن اين عكس يه آرامشي توش مي بنيم .كه دلم مي خواهد يه صبح كنار ساحل بيدار شم و اين چراغ هاي قشنگ رو روي آب ببينم.روياش رو دوست دارم.


اي برگ ستمديده پاييزي! آخر تو ز گلشن ز چه بگريزي؟

۳۰۷ بازديد
به رهي ديدم بــرگ خـزان
پژمرده ز بيداد زمـان
كز شاخه جدا بود...



پ.ن: تصنيف با صداي مرحوم ايرج بسطامي، بسي شنيدني ست، بشنويد حتماً.
مرضيه هم خوانده كه به همه توصيه نميكنم خب ;)

گفتم: پر...

۳۲۴ بازديد

گفتند: "كلاغ "شادمان گفتم: پر         گفتند: "كبوترانمان"، گفتم: پر

گفتند: "خودت"، به اوج انديشيدم       در حسرت رنگ آسمان، گفتم: پر!

*****

گفتند: مگر پرنده اي؟ خنديدم       گفتند: تو باختي و من رنجيدم!

در بازي كودكان فريبم دادند!         احساس بزرگ پر زدن را چيدم

*****

آن روز به خاك آشنايم كردند       از نغمه پرواز جدايم كردند!

آن باور آسماني از يادم رفت      در پهنه اين زمين رهايم كردند!

*****

گفتند: "پرنده"، گريه ام را ديدند       ديوانه خاك بودم و فهميدند

گفتم: كه نمي پرد نگاهم كردند        بر بازي اشتباه من خنديدند...


نغمه رضايي