خيال كن كه غزالم...

۳۰۴ بازديد
شبيه مرغك زاري كز آشيانه بيفتد
جدا زدامن مادر، به دام دانه بيفتد

ز نازكي ز ندامت، ز بيم صبح قيامت
بدان نشان كه شنيدي، سري به شانه بيفتد

به كار آنكه برون از بهشت گشته عجب نيست
كه در جهنم غربت، به ياد خانه بيفتد

نشان گرفته دلم را، كمان ابروي ماهي
خداي را كه مبادا، دل از نشانه بيفتد

دلم به كشتي كربت، به طوف لجه ي غربت
چو از كرانه ي تربت، به بيكرانه بيفتد

شوم چو ابر بهاران، ز جوش اشك چو باران
كه دانه دانه برآيد، كه دانه دانه بيفتد

جهان دل است و تو جاني نه بلكه جان جهاني
همه سكندر و دارا، كزين فسانه بيفتند

خيال كن كه غزالم، بيا و ضامن من شو
بيا كه آتش صياد، از زبانه بيفتد

الا غريب خراسان، رضا مشو كه بميرد

اگر كه مرغك زاري از آشيانه بيفتد



بي واژه- محمد اصفهاني



تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد