همه ي روزهاي نرفته
همين امروز است
همه ي روزهاي رفته هم
شب كه بيايد
شب مجبور است
تمام شكوفه هاي روشن شبتاب را
باور كند
حالا آوازي بخوان
مي دانم اين بادهاي گرسنه
از چيدن بي هنگام ني زارها آمده اند
اما سرت را كه بالا بگيري
يك آسمان مرواريد پركنده آن بالاست
مهم نيست
آفتاب غايب باشد
رد پاي كم رنگ همين پرنده تا پشت كوه
يعني خيلي چيزها
چراغ را بالاتر بگير
سيد علي صالحي