روز مبادا!

۵۸۸ بازديد

تا ماه
 اين ماه ولرم دوگانه
 ديوانه ي من است
 ترسي ندارم
 كه رخساره در لمس قرينه ي لغزانش نهان كنم
 اما واي كه اگر باد
 از اين راز سربسته
بويي برده باشد
 پرندگان حكايت عام الفيل
 سنگسارمان خواهند كرد
 هي تراشيده ي باد و بلور ليموي گس
مگر منت به ترانه تمام كنم
 ورنه كو بر گزيده اي
ه شاعر تر از اين تشنه ي خلاص
از قاف و غين اين همه غدقن بگذرد
خودت بگو
زنجير اگر براي گسستن نبود
 پس اين دست هاي بسته را
براي كدام روز خسته آفريده اند 




 سيد علي صالحي



تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد