شعر

شعر

باغ بي‌برگي كه مي‌گويد كه زيبا نيست؟

۳۲۳ بازديد

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستين سرد نمناكش
باغ بي‌ برگي، روز و شب تنهاست،
با سكوتِ پاكِ غمناكش.

ساز او باران‌، سرودش باد
جامه‌اش شولاي عرياني‌ست
ور جز اينش جامه‌اي بايد،
بافته بس شعلۀ زر تار پودش باد...


گو برويد يا نرويد هر چه در هر جا كه خواهد يا نمي‌خواهد،
باغبان و رهگذاري نيست!
باغِ نوميدان،
چشم در راه بهاري نيست...

گر ز چشمش پرتوِ گرمي نمي‌تابد،
ور به رويش برگِ لبخندي نمي‌رويد؛
باغ بي‌برگي كه مي‌گويد كه زيبا نيست؟
داستان از ميوه‌هاي سر به گردون‌سايِ اينك خفته در تابوت پست خاك مي‌گويد

باغ بي‌برگي؛
خنده‌‌اش خوني است اشك‌آميز،
جاودان بر اسبِ يال‌‌افشانِ زردش مي‌چمد در آن،
پادشاه فصل‌ها، پاييز.

اخوان ثالث

پ.ن: اين شعر اخوان را به شدت دوست دارم و از كتاب فارسي دوران مدرسه به يادگار دارم. كامل اش را در ادامه مطلب بخوانيد. و با صداي خود شاعر، از اينجا بگيريد و بشنويد.


با من ..سخن بگو..

۳۸۱ بازديد
سرنوشت بي آرزو
سرنوشت بي خاطره
سرنوشت كور
ذهن پريشان فراموشكار
بستن بيهوده عهدهاي شكننده
تكرار جمله ي "پشت دستم داغ"



                                                                  با من سخن بگو
                                                                     باز كن دهانت را
                                                                        با شليك آخرين تيرت

                                                                                     خلاصم كن.


نگين آذر


اين بود تمام ماجراي من و او...

۳۲۶ بازديد
 

 تا جاده به زخم رفتن آراست مرا
يك سينه تپش نفس نفس كاست مرا
اين بود تمام ماجراي من و او
مي خواستمش ولي نمي خواست مرا

 

ايرج زبردست

لينك اهنگ درحال پخش بلاگ براي شنيدن اواز از ايرج بسطامي (+)
تصوير واهنگ و شعر بر گرفته از 
اينجا...


اي باد چه در گوش طبيعت گفتي؟

۳۵۰ بازديد

از سجده و لذت عبادت گفتي؟
يا آيه‌اي از صبح قيامت گفتي؟

برگ از پي برگ بر زمين ريخته است
اي باد چه در گوش طبيعت گفتي؟

ميلاد عرفان‌پور


حسرت بي پايان يك اتفاق ساده‌

۳۰۱ بازديد


تو رفته‌اي و راه‌ها را برف پوشانده است،‏

بايد به كومه‌ي كلمات خودم برگردم.‏
ماهي، علف، آفتاب، پرنده، سنگ، ستاره، انتظار، رود.‏
و من، همه، هرچه، هر چه كه هست،‏

همه‌ي مافقط حسرت بي پايان يك اتفاق ساده‌ايم،‏ كه جهان را بي‌جهت جور عجيبي جدي گرفته‌ايم.‏


(بگذار اينجا‏
يك ستاره بگذارم،‏
حرفم ادامه دارد.)‏
*
فراموشي، فراموشي، فقط فراموشي سرآغاز ِ سعادت آدمي‌ست!‏

سيدعلي صالحي

پروازم آرزوست...‏

۳۵۱ بازديد

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوالِ دل خويشتنم؟

اي خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست
به هواي سر كويش پر و بالي بزنم

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم؟

از كجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به كجا مي روم آخر ننمايي وطنم

مانده ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا
يا چه بوده است مراد وي از اين ساختنم

نه به خود آمدم اين جا كه به خود باز روم
آن كه آورد مرا باز برد در وطنم

مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم

مولانا

پ.ن۱: كلا پرواز حس خوبي ئه و به شدت برايم دوست داشتني... قبلاً هم با همين تصوير، اينجا بهش اشاره كردم...

پ.ن۲: آهنگ شعر را با صداي حسام الدين سراج، از اينجا،
با صداي مقداد شاه حسيني كه تيتراژ سريال "روز حسرت" بوده، از اينجا،
و با صداي شهره معاونيان از آلبوم "شورا و مولانا" از اينجا بشنويد.



ماهي تنگم و در حسرت دريا ماندم...‏‏

۳۱۹ بازديد

آرام و صبور و بي صدا؛ ماهيها
دلتنگِ حصارِ تُنگ‏ها؛ ماهيها

با خاطره مبهم دريا دلخوش
در جاري اشك خود رها؛ ماهيها...

دكتر محمدرضا تركي


زمستان

۳۱۰ بازديد

حريفا!
گوش سرما برده است اين، يادگار سيلي
سرد زمستان است

و قنديل سپهر تنگ ميدان، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود، پنهان است
حريفا!
رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يكسان
است

سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
.
زمستان
است

اخوان ثالث

پ ن:من رفتم استقبال زمستان :)


ازدحام تنهايان...‏

۳۰۷ بازديد

من به آمار زمين مشكوكم
اگر اين شهر پر از آدم هاست
پس چرا اين همه دل ها تنهاست؟!


پ.ن1: گذاشته بودم، براي پايان رسمي سرشماري 90، اين را بياورم، كه فرصت نشد.
پ.ن2: دنبال يك عكس ديگري بود، كه نيافتم. سيو هم نداشتم، البته اين هم بد نيست به نظرم. نظر شما؟


قدم زديم تو پاييز...زديم به سيم آخر

۳۹۲ بازديد

توي پاييز مجاور
وسطاي ماه آذر
شد قرارمون كه با هم
بزنيم به سيم آخر...

  با صداي رضا يزداني، بشنويد

پ.ن: رونوشت به فاطيما و باقي دوستان آذري، براي آغاز آذر  :)
البته اين عكس رو دوست تر داشتم كه روش نقش داشت و اونجوري دوست نداشتم بيارم. اينم خوبه و دوست دارم، اما رنگش يه جوري زيادي سرخ ئه. اينم هست كه با وجودي كه به شعر مياد به نظرم، اما چندان به دلم ننشست.