حرف تكراري من
گريه مال من و توست
عشق آن لحظه پيوندِ
نگاه
من و توست
*
گل مصنوعي ندارد عطري
اين حقيقت را گفت
گل سرخ دل من
كه
شبانه بشكفت
*
و غريبانه گذشت
از دل اينه ها
عاشقانه تركي خورد و
شكست
بي صداي بي صدا
*
آه من خسته شدم
و چنان بيزارم از سراشيبي
مرگ
شهر من پاييز است
و درختي بي برگ
*
راهي ميكده ام
پس چه شد
آن مي ناب؟
كه مرا مست كند
بكشاند همه هستي من را در خواب
*
از تو مي
پرسم باز
من كجا گم شده ام؟
بي هدف خواهم رفت
و چنين محو تماشاي
توام
*
نشنيدي تو مگر
گله اي نيست ز بخت
نتوان پيوندي
شيشه اي را
كه شكست
*
ايستادم لب آب
كه دلم تازه شود
و شنيدم از باد
عشق
بايد كه پر آوازه شود
*
من نمي دانستم
كه سرانجام چه ايد به سرم؟
تو
مرا خوب نگر
شايد اين بار ببيني كه تو را منتظرم
...
فريبا شش بلوكي