مرد باش و اعتراف كن كه سارقي
...
نترس
...
اينجا به جاي تو ي دل رُبا
اين من ِ دل از دست داده ام كه دربندم...
ناشناس
مرد باش و اعتراف كن كه سارقي
...
نترس
...
اينجا به جاي تو ي دل رُبا
اين من ِ دل از دست داده ام كه دربندم...
ناشناس
چقدر بوي تو خوب است بوي آغوشت
هميشه زحمت من بوده است بر دوشت
چنان زلال و لطيفي كه مطمئن هستم
دوبال بوده به جاي دو دست بر دوشت
ولي به خاطر من بال را كنار زدي
كه با دو دست بگيري مرا در آغوشت
...آهاي روسريت آفتاب تابستان
شكوفه تاج سر تو بنفشه تن پوشت
بهشت جاي قشنگي ست جاي دوري نيست
بهشت باغ بزرگي ست باغ آغوشت
بهشت اول و آخر گمان مكن حتي
بهشت هم بروم مي كنم فراموشت...
"نغمه مستشار نظامي"
مريض آمده اما، شفا نميخواهد
قسم به جان شما، جز شما نميخواهد
براي پيش تو بودن، بهانهاي كافيست
بهشت لطف كريمان، بها نميخواهد
دليل نالهي من، يك نگاه محبوب است
وگرنه درد غلامان، دوا نميخواهد
فقير آمدم و دلشكسته پرسيدم:
"مگر كه شاه خراسان گدا نميخواهد؟"
دلم به عشق، تو تا آسمان هشتم رفتنم
از در حَرَمت، «اهدنا» نميخواهد
همين قدر كه غباري بر آستان باشد
رواست حاجت عاشق، دعا نميخواهد
تو آشناي خدايي، كدام رهگذري
در اين جهان غريب، آشنا نميخواهد؟
ببين به گوشهي صحنت پناه آوردم
مگر كبوتر آواره، جا نميخواهد؟
به حكم آنكه «عليك الرفيق، ثم طريق»
دلم بدون رضا (ع)، كربلا نميخواهد
خدا مرا به طواف تو مبتلا كردهست
طواف كعبه بخواهم، خدا نميخواهد
نگفته است، حيا كرده شاعرت آقان
گفته است، نه اينكه عبا نميخواهد
د...
دوست داشتن
صداي چرخاندن كليد است در قفل
عشق
باز نشدن آن
كاري كه ما بلديم اما
باز كردن در است با لگد!
ت.ن: سوم بهمن، تولد جليل صفربيگي بود. خواسته بودم يكي از شعرهايي كه گذاشته ام ازش بياورم، اين روز تاريخ بخورد، اين شد كه اين پست را حالا آوردم.
اي آسمان زيبا ، امشب دلم گرفته
از هاي و هوي دنيا ، امشب دلم گرفته
يك سينه غرق مستي ، دارد هواي باران
از اين خراب رسوا ، امشب دلم گرفته
امشب خيال دارم تا صبح ها بگريم
شرمنده ام خدايا امشب دلم گرفته
ساقي عجب صفايي ، دارد پياله ي تو
پر كن به جان مولا ، امشب دلم گرفته
گفتي خيال بس كن ، فرمايشت متين است
فردا به چَشم اما ، امشب دلم گرفته...
ناشناس
نور حقيقت مي چكد
بر خاك مشكوك زمين
مـگــر
قـراري كـه بـا تـو داشتـم و
هـرگـز نيـامـدي....
فرامرز سه دهي
يا محمد(ص)! تو بگو با غم و ماتم چه كنيم؟!
روزِ خوش بي تو نديديم به عالم، چه كنيم؟!
پاسخ آينه ها بي تو دمادم سنگ است
يا محمد(ص)! دل اين قوم برايت تنگ است
عكس از حسين اسماعيلي
* براي آن پناهِ امن كه علي عليه السلام ميفرمود: "هرگاه كه اوضاع سخت ميشد ما به رسول خدا پناهنده ميشديم و زير سايه او ميرفتيم"... براي دلِ بي پناه و غريب مان، در زمانه اي كه پناه امن مان كنارمان نيست...
** دلم نيامد براي روز رحلت رسول، چيزي نياورم اينجا... اول ميخواستم اين پست را كپي كنم اينجا و لينك دهم، كه دلنشين بود و حرف دل اما بعد اين را يافتم كه شايد به دلتنگي ام بيشتر ميخورد...
دلتنگ زيارتم... هرچند بدانم لايق اش نيستم... هرچند بدانم در برون كاري نكردم كه درون خانه راهم دهند...
دلم ميخواست جاي اين آدم هاي توي عكس بودم، اصلن عكس را به خاطر حس همين ها انتخاب كردم...
دلم ميخواست جايشان بودم و مينشستم روبروي گنبد خضرا، نگاه ميكردم و نگاه... و آهسته آهسته، اشك ها مي جوشيد... و اين دل زنگار گرفته، كمي جلا مي يافت... كمي آرام و قرار...
دلم ميخواست يك سو بقيع بود، سوي دگر گنبدِ سبزِ رسول... من بودم و سعي بين اين دو...
من بودم و تنفس در شهر يار...
دنيا و آدمهايش سياه سياه نيستند؛
حتي سفيد سفيد هم!
مضايقه نكن،
مدادرنگيهايت را بگذار وسط؛
بي سياه و سفيد...
متن شعر و تصوير از بلاگ آخرين برگ