شعر

شعر

پر از رقصيدن گنجشك ها باش!‏

۳۵۸ بازديد

پر از رقصيدن گنجشك ها باش
هميشه بر تن گنجشك ها باش
به مردم اعتمادي نيست، باران
خودت پيراهن گنجشك ها باش



سيدحبيب نظاري

آرامم نكرد!؟

۳۲۰ بازديد

گريه كردم گريه هم اين‌بار آرامم نكرد
هرچه كردم... هرچه... آه! انگار آرامم نكرد

روستا از چشم من افتاد، ديگر مثل قبل
گرمي آغوش شاليزار آرامم نكرد

بي تو خشكيدند پاهايم كسي راهم نبرد
درد دل با سايه و ديوار آرامم نكرد

خواستم ديگر فراموشت كنم، اما نشد
خواستم، اما نشد، اين كار آرامم نكرد

سوختم آنگونه در تب، آه! از مادر بپرس
دستمال تب بر نمدار آرامم نكرد

ذوق شعرم را كجا بردي كه بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودكار آرامم نكرد

نجمه زارع


ماه را ميشود از حافظۀ آب گرفت!؟

۳۲۹ بازديد

سنگ در بركه مي اندازي و مي پنداري
با همين سنگ زدن ماه به هم مي ريزد

كِي به انداختـنِ سنگ پيـاپـي در آب
مـاه را مي‏شود از حافظۀ آب گرفت؟!

فاضل نظري

ت.ن: دو بيت آورده شده، از دو شعر مختلف از كتاب "گريه هاي امپراتور" است. بيت اول از غزل "مي پندارم ماه!" و بيت دوم از غزل "از حافظه ماه" گرفته شده و به خواست من اينجا كنار هم نشستن.
ضمنا لازم به ذكره كه ضمير بيت اول را به عمد تغيير داده ام و البته دوست تر داشتم ضمير جمع مخاطب بياورم كه چون حس كردم كمي وزن اش به هم ميريزد، گذشتم.

اين عكس و اين عكس هم ببينيد و حوصله داشتيد نظر بديد.


من و تو، چون دو نيمه سيب...‏

۳۲۲ بازديد

چنان كه از قفس هم دو يا كريم به هم
از آن دو پنجره ما خيره مي شديم به هم 

به هم شبيه، به هم مبتلا، به هم محتاج
چنان دو نيمه سيبي كه هر دو نيم به هم

 من و توايم دو پژمرده گل ميان كتاب
من و توايم دو دلبسته از قديم به هم

شبيه يكدگريم و چقدر دلگير است
شبيه بودن گل هاي بي شميم به هم

من و تو رود شديم و جدا شديم از هم
من و تو كوه شديم و نمي رسيم به هم

بيا شويم چو خاكستري رها در باد
من و تو را برساند مگر نسيم به هم...

فاضل نظري

از كتاب "گريه هاي امپراتور"

باز دلتنگ شدم، ماه چه زيبا شده است...‏

۳۲۹ بازديد

شك ندارم
ماه را
دلتنگي من
كامل كرده است...

ساره دستاران


تو با كدام زبان حرف مي‌زني؟!

۳۱۴ بازديد

گنجشك‌ها با تو دوستند

گربه‌ها از صداي پايت فرار نمي‌كنند

سوسك‌ها - اگر تو بخواهي - كنار دمپايي‌ها دراز مي‌كشند

جانور درونم آرام شده است

تو با كدام زبان حرف مي‌زني؟!

حافظ موسوي


سبز خواهم شد، ميدانم،‌ ميدانم

۳۳۲ بازديد

دست هايم را
در باغچه مي‏كارم

سبز خواهم شد،
مي‏دانم، مي‏دانم، مي‏دانم....

فروغ فرخزاد

* براي سالمرگ فروغ، دلم خواست اين تيكه از شعر "تولد ديگر"ش رو كه دوست دارم، بيارم.
يادمه استادم ميگفت؛ از نشانه هاي مطالعه فروغ تو ادبيات عرب همين شعره كه برگرفته از شعر امام علي عليه السلام ئه.

+ ضمنا اين عكس و اين عكس هم به نظرم خوب بودن، خصوص دومي.


در گذار هر روز ه...‏

۳۳۷ بازديد

زندگي؛
شايد يك خيابان دراز است، 
كه هر روز، زني با زنبيلي از آن مي‏گذرد
...

فروغ فرخزاد


پيام اميد

۳۰۳ بازديد


هركودكي
با اين پيام
بدنيا مي آيد كه خدا...
هنوز..
از انسان نوميد نيست...
رابيندرانات تاگور


و كوير خشكيده را سبز كني...‏

۳۲۱ بازديد

در ريشۀ عشق، دانه ها سبز شوند
شاخ و بر گل جوانه ها
سبز شوند
با نهضـت باراني‏ت اي ابـر سخا
خشكيده ترين كرانه ها سبز شوند

با تشكر از بانو كه اين رو تو گودرش آورده بود