بشكن اين شيشه ي دردآلود را...

۶۶۱ بازديد

 

و حال ِ من

شبيه  ِ آن پنجره ي گرفتار در آجر و سيمان است

كه با قاب ِ آهني

دلي از شيشه دارد... !

به انتظار  ِ سنگي نشسته ام كه وجودم را

هزار تكه كند تا رها شوم...

تا آزاد شوم...

بريزم...

 

*پ.ن: چه كرده اي با من؟ هيچ ميداني...؟!


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد