یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۶:۰۶ ۶۶۱ بازديد
و حال ِ من
شبيه ِ آن پنجره ي گرفتار در آجر و سيمان است
كه با قاب ِ آهني
دلي از شيشه دارد... !
به انتظار ِ سنگي نشسته ام كه وجودم را
هزار تكه كند تا رها شوم...
تا آزاد شوم...
بريزم...
*پ.ن: چه كرده اي با من؟ هيچ ميداني...؟!