ز دستم بر نمي خيزد كه يكدم بي تو بنشينم..

۷۲۹ بازديد

دلربايانه دگر بر سر ناز آمده اي /از دل من چه به جا مانده كه باز آمده‌اي

در بغل شيشه و در دست قدح، در بر چنگ / چشم بد دور كه بسيار بساز آمده‌اي

بگذر از ناز و برون آي ز پيراهن شرم / كه عجب تنگ در آغوش نياز آمده‌اي

مي بده، مي بستان، دست بزن پاي بكوب / به خرابات نه از بهر نماز آمده‌اي

آنقدر باش كه من از سر جان برخيزم / چون به غمخانه‌ام اي بنده نواز آمده‌اي

چون نفس سوختگان مي‌رسي اي باد صبا / مي‌توان يافت كزان زلف دراز آمده‌اي

چون نگردد دل صائب ز تماشاي تو آب؟ / كه به رخساره ي آيينه گداز آمده اي

اي جهاني محو ِ رويت، محو ِ سيماي كه اي؟ / اي تماشاگه ِ عالم، در تماشاي كه اي؟

شمع و گل چون بلبل و پروانه شيداي توأند / اي بهار زندگي آخر تو شيداي كه اي؟

چون دل ِ عاشق نداري يك نفس يك جا قرار / سر به صحرا داده اي زلف ّ چليپاي كه اي؟

چشم مي پوشي ز گلگشت خيابان بهشت / در كمين جلوه ي سرو ِ دلاراي كه اي؟

نشكني از چشمه ي كوثر خمار ِ خويش را / از خمار آلودگان ِ جام ِ صهباي كه اي؟


"صائب تبريزي"



*عنوان باز هم از "جناب سعدي" :
           ز دستم بر نمي خيزد كه يكدم بي تو بنشينم / بجز رويت نمي خواهم كه روي هيچكس بينم
*شعر كاملش را حتمن بخوانيد!

* هركسي از تصوير خوشش نيامد و تصوير ِ پيشنهادي داشت لينك بذاره ميپذيرم! :)


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد