یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۶:۰۲ ۶۵۴ بازديد
در سرم ابرهاي غمگينيست، مثل هر شب دوباره ميبارم
تا براي تو آسمان باشم، در دلم هي ستاره ميكارم
چمداني كه پر ز خاطره بود، دست در دست تو قدم ميزد
دوستت دارم ِ دم ِ آخر، حال من را فقط به بهم ميزد
كاش آن جمله را نميگفتي، آخرين لحظه: دوستت دارم
رفتهاي، ماندهايم ما با هم، من و ته ماندههاي سيگارم...
على نجاتى
از اينجا
* جالب نوشت كه:
تناقض عجيبيست دوست داشتن و رفتن. رفتن يعني چيزي بر دوست داشتن اولويت دارد. يعني دوست داشتن ناقص است...
تا براي تو آسمان باشم، در دلم هي ستاره ميكارم
چمداني كه پر ز خاطره بود، دست در دست تو قدم ميزد
دوستت دارم ِ دم ِ آخر، حال من را فقط به بهم ميزد
كاش آن جمله را نميگفتي، آخرين لحظه: دوستت دارم
رفتهاي، ماندهايم ما با هم، من و ته ماندههاي سيگارم...
على نجاتى
از اينجا
* جالب نوشت كه:
تناقض عجيبيست دوست داشتن و رفتن. رفتن يعني چيزي بر دوست داشتن اولويت دارد. يعني دوست داشتن ناقص است...