هعي...‏

۶۵۴ بازديد
در سرم ابر‌هاي غمگيني‌ست، مثل هر شب دوباره مي‌بارم
تا براي تو آسمان باشم، در دلم هي ستاره مي‌كارم

چمداني كه پر ز خاطره بود، دست در دست تو قدم مي‌زد
دوستت دارم ِ دم ِ آخر، حال من را فقط به بهم مي‌زد

كاش آن جمله را نمي‌گفتي، آخرين لحظه: دوستت دارم
رفته‌اي، ما‌نده‌ايم ما با هم، من و ته مانده‌هاي سيگارم...

على نجاتى
از اينجا

* جالب نوشت كه:
   تناقض عجيبي‌ست دوست داشتن و رفتن. رفتن يعني چيزي بر دوست داشتن اولويت دارد. يعني دوست داشتن ناقص است...

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد