ياد زمانه اي كه غم دل حساب داشت...

۶۵۳ بازديد

خودم را رو به روي ِ آينه مي نشانم

موهاش را شانه مي كنم

پلك ها و صورتش را ماساژ مي دهم كه خنده رو شود

مي زنم روي دوشش

مي گويم

يك امروز را آدم باش / شاد باش

و بيرون كه مي رود

در را

پشت ِ سرش قفل مي كنم

و به او فكر مي كنم



"
عليرضا روشن"





پ.ن: عنوان پست:
مجنون به ريگ باديه غم هاي خود شمرد / ياد زمانه اي كه غم دل حساب داشت...   "صائب تبريزي"


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد