اي تجلي صفات همه ي برترها
چقدر سخت بود رفتن پيغمبرها
قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده اي
چون كه عشق پدران نيست كم از مادرها
پسرم! مي روي اما پدري هم داري
نظري گاه بيانداز به پشت سرها
سر راهت پسرم تا در آن خيمه برو
شايد آرام بگيرند كمي خواهرها
بهتر اين است كه بالاي سر اسماعيل
همه باشند و نباشند فقط هاجرها
مادرت نيست اگر مادر سقا هم نيست
عمه ات هست به جاي همه ي مادرها
حال كه آب ندارند براي لب تو
بهتر اين است كه غارت شود انگشترها
زودتر از همه آماده شدي، يعني كه:
"آنچنان خسته نگشته است تن لشگرها
آنچنان كهنه نگشته است سم مركبها
آنچنان كند نگشته است لب خنجرها"
چه كنم با تو و اين ريخت و پاشي كه شده؟!
چه كنم با تو و با بردن اين پيكرها؟!
آيه ات بخش شده آينه ات پخش شده
علي اكبر من شد علي اكبرها
گيرم از يك طرفي نيز بلندت كردم
بر زمين باز بماند طرف ديگرها
با عباي نبوي كار كمي راحت شد
ورنه سخت است تكان دادن پيغمبرها
انصافاً اين شعر عالي ست.
حتما با صداي ميثم مطيعي بشنويدش
اين هم خوب و شنيدني
* شبِ هشتم، شبِ حضرتِ علي اكبر عليه السلام
* عنوان از شعرِ خوب سيدحميدرضا برقعي، مانده بودم كدام يك از اين دو شعر را همراه تصوير كنم كه اين شد، ولي دلم نمي آيد چند بيت آخر شعر برقعي را نياورم... دل آشوب ميكند...
پدرت آمده در سينه تلاطم دارد ... از لبت خواهش يك جرعه تبسم دارد
گوش كن خواهرم از سمت حرم مي آيد ... با فغان پسرم وا پسرم مي آيد
مثل آيينۀ در خاك مكدر شده اي ... چشم من تار شده؟يا تو مكرر شده اي؟!
من تو را در همۀ كرب و بلا مي بينم ... هر كجا مينگرم جسم تو را مي بينم
ارباْ اربا شده چون برگ خزان مي ريزي ... كاش مي شد كه تو با معجزه اي برخيزي
مانده ام خيره به جسمت كه چه راهي دارم؟! ... بايد انگار تو را بين عبا بگذارم...
* بشنويدش با صداي خود سيدحميدرضا برقعى...
* اين بيت "عارفه دهقاني": غزل چگونه بگويم ز قطعه هاي تنت؟! ... كه بيت بيت تو از پيكرت جدا شده است
* روضۀ جناب علي اكبر عليه السلام كه حقاً خوب روضه اي ست...
بيش از اين بابا دلم را خون مكن ... زادۀ ليلا مرا مجنون مكن
گه دلم پيش تو گاهي پيش اوست ... رو كه در يك دل نميگنجد دو دوست...
* اين را هم كه روضه خوان هاي قديمي ميخواندند، عجيب دل آدم را كباب ميكند:
جوانان بني هاشم بياييد ... علي را بر در خيمه رسانيد
خدا داند كه من طاقت ندارم ... علي را بر در خيمه رسانم...
* ميگفت نگوييد روضۀ علي اكبر؛ بگويد روضۀ جان دادن حسين عليه السلام...
* واي علي اكبرم... نور دو ديده ترم...