یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۶:۰۱ ۶۴۸ بازديد
شعر است يا جنون به زبانم وزيده اي؟
مثل نسيم نيمه ي مرداد ماه گرم
در ظهر چشمهاي جوانم وزيده اي
من گم شدم درست زماني كه آمدي
تو از كدام سمت ِ جهانم وزيده اي؟
مثل بهار، آمدنت ناگهاني است
در من بدون آنكه بدانم وزيده اي !
اين بار چندم است كه من عاشقت شدم؟
اين بار چندم است به جانم وزيده اي؟
حرفي بزن كه شعر شود در دهان من
حالا كه باز در هيجانم وزيده اي
باران و عشق حادثه اي آسماني اند
باران گرفته است ... گمانم وزيده اي !
در وبلاگ شاعر
نقاشي از ايشون