پريشان باد زلف او كه تا پنهان شود رويش*‏

۶۸۹ بازديد

من نشستم ز طلب وين دل پيچان ننشست
همه رفتند و نشستند و دمي جان ننشست

هر كه استاد به كاري بنشست آخر كار
كار آن دارد آن كز طلب آن ننشست

هر كه او نعره تسبيح جماد تو شنيد
تا نبردش به سراپرده سبحان ننشست

تا سليمان به جهان مهر هوايت ننمود
بر سر اوج هوا تخت سليمان ننشست

هر كه تشويش سر زلف پريشان تو ديد
تا ابد از دل او فكر پريشان ننشست

زلف پريشان

هر كه در خواب خيال لب خندان تو ديد
خواب از او رفت و خيال لب خندان ننشست

ترشي‌هاي تو صفراي رهي را ننشاند
وز علاج سر سوداي فراوان ننشست

هر كه را بوي گلستان وصال تو رسيد
همچنين رقص كنان تا به گلستان ننشست

مولوي
* عنوان از اينجا


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد