چه قدر چشم ‌به راهت نشستم

۶۳۵ بازديد
درخت‌ها همه عريان شدند، آبان شد
و باد آمد و باران گرفت و طوفان شد

نيامدي و نچيدي انار سرخي را
كه ماند بر سر اين شاخه تا زمستان شد

   

نيامدي و ترك خورد سينۀ من و ... آه!
چه قدر يك ‌شبه ياقوت سرخ ارزان شد!

چه قدر باغ پر از جعبه‌هاي ميوه شد و
چه قدر جعبۀ پر، راهيِ خيابان شد!

چه قدر چشم ‌به راهت نشستم و تو چه قدر
گذشتن از من و رفتن برايت آسان شد!

چه طور قصه‌ام اين‏قدر تلخ پايان يافت؟
چه طور آنچه نمي‌خواستم شود، آن شد؟

انار سرخ سر شاخه خشك شد، افتاد
و گوش باغ پر از خندۀ كلاغان شد...

 

پانته آ صفايي بروجني


*عنوان قسمتي از همين شعر
*عكس را در خرانق يزد گرفته ام
*كامل شعر در ادامه مطلب
* اينجا هم

 


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد