ز اشك ديده نوشتم؛ هزار نامه برايت*‏

۶۶۲ بازديد

من پير شدم، دير رسيدى، خبرى نيست
مانند من آسيمه سر و دربدرى نيست 

بسيار براى تو نوشتم غم خود را
بسيار مرا نامه، ولى نامه برى نيست  

يك عمر قفس بست مسير نفسم را
حالا كه درى هست مرا بال و پرى نيست 

حالا كه مقدر شده آرام بگيرم
سيلاب مرا برده و از من اثرى نيست 

بگذار كه درها همگى بسته بمانند
وقتى كه نگاهى نگران پشت درى نيست 

بگذار تبر بر كمرِ شاخه بكوبد
وقتى كه بهار آمد و او را ثمرى نيست 

تلخ است مرا بودن و تلخ است مرا عمر
در شهر به جز مرگ متاع دگرى نيست


ناصر حامدي* عنوان از بيت: ز اشك ديده نوشتم هزار نامه برايت...مگر كه نامه بيچارگان، جواب ندارد؟


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد