یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۶:۰۰ ۶۲۹ بازديد
هليا!
گريز، اصل زندگي ست...
گريز از هر آنچه اجبار را توجيه ميكند.
بيا بگريزيم!
ما همه در اسارت خاك بوديم.
ما، از خاك نبود كه گريختيم
از آنها گريختيم كه حرمت زمين را به گام هاي آلوده ميشكستند.
هلياي من!
ما را هيچ كس نخواهد پاييد، و هيچ كس مدد نخواهد كرد.
ميتوان به سوي رهايي گريخت؛
اما بازگشت به اسارت نابخشودني ست.
ما در روزگاري هستيم، هليا، كه بسياري چيزها را ميتوان ديد و باور نكرد
و بسياري چيزها را نديده باور كرد.
هليا!
يك سنگ بر پيشاني سنگي كوه خورد،
كوه خنديد و سنگ شكست.
يك روز، كوه مي شكند؛
خواهي ديد...
نادر ابراهيمي