یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۹   ۱,۳۶۲ بازديد  
                بگذار  اين زمانه  مرا  پشت و  رو كند
با  سوز  و درد و  ناله مرا  روبرو  كند
فرياد بي كسي نكند گرچه  بي كسم
اين دل شبانه با دل خود گفتگو كند
پروانه ام  نه  بلبل هر جائيِ چمن
با  اشك شمع بال و پرم شستشو كند
من خشت  بام ميكده هرگز نبوده ام
تا مردمان مست مرا زير و رو كند
سجاده ي خيالِ تو در بستر نماز
پهن ست هنوز تا كه دو چشمم وضو كند
آن دم كه من بهارم و شاد از بنفشه ها
دل را رها كنيد كه بابونه بو كند
من غرق لحظه هاي جواني نبوده ام
اما خدا گواه ست كه باز آرزو كنم 
محمد نوروزى
* براى اين بيت تصاوير ديگرى توى ذهنم بود، اما سرآخر همين خوش تر آمد. ياد آن تكه ميافتم كه گفته بودم:
                             به دامنه برو/ كمى بابونه وحشى برايم بياور.../ به درمانم شتاب كن...
دوست داشتم اون يادداشتم رو...
hhhh