بگذار بوى بابونه مستم كند...‏

۱,۳۵۸ بازديد

بگذار  اين زمانه  مرا  پشت و  رو كند
با  سوز  و درد و  ناله مرا  روبرو  كند

فرياد بي كسي نكند گرچه  بي كسم
اين دل شبانه با دل خود گفتگو كند

پروانه ام  نه  بلبل هر جائيِ چمن
با  اشك شمع بال و پرم شستشو كند

من خشت  بام ميكده هرگز نبوده ام
تا مردمان مست مرا زير و رو كند

سجاده ي خيالِ تو در بستر نماز
پهن ست هنوز تا كه دو چشمم وضو كند

آن دم كه من بهارم و شاد از بنفشه ها
دل را رها كنيد كه بابونه بو كند

من غرق لحظه هاي جواني نبوده ام
اما خدا گواه ست كه باز آرزو كنم

محمد نوروزى




* براى اين بيت تصاوير ديگرى توى ذهنم بود، اما سرآخر همين خوش تر آمد. ياد آن تكه ميافتم كه گفته بودم:
                             به دامنه برو/ كمى بابونه وحشى برايم بياور.../ به درمانم شتاب كن
...
دوست داشتم اون يادداشتم رو...


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد