گلى در دستِ رنجورى

۳۸۷ بازديد

اي شاخ گل كه در پي گلچين دوانيم
اين نيست مزد رنج من و باغبانيم

پروردمت به ناز كه بنشينمت به پاي
اي گل چرا به خاك سيه مي نشانيم...

شهريار

ت.ن: از آن عكس هايى بود كه خيلى دلم ميخواست بياورمش اينجا، ولى شعرى كه واقعا راضى ام كند، نيافتم.
ليلا با اين بيت صائب همراهش كرده بود:
             ما گل به دست خود ز نهالي نچيده‌ايم..... در دست ديگران گلي از دور ديده‌ايم
اولش به دلم نشست، اما بعد كه بيشتر تصوير را نگاه كردم، ديدم اين آن نيست كه ميخواهم. اين شد كه يك سرى بيت كه بلد بودم را گذاشتم كنار يك سرى بيت كه از نت يافتم و از چندنفر نظر گرفتم. هرچند باز مطلوب خودم نشد. ولى خب به پيشنهاد اول اخوى كوچكتر به خاطر شخص خودش بيشتر، عمل كردم و اين را آوردم. :)
حالا بعضى شان را اينجا هم ميآورم:
              - بر شاخه سرخ گل، مكن جاي .... كان حاصل رنج باغبان است   (پروين اعتصامى)
              - نيينى باغبان چون گل بكارد ... چه مايه غم خورد تا گل بر آرد
                به روز و شب بود بى صبر و بى خواب ... گهى پيرايد او را گه دهد آب
                گهى از بهر او خوابش رميده ... گهى خارش به دست اندر خليده
                به اميد آن همه تيمار بيند ... كه تا روزى برو گل بار بيند
  (فخرالدين اسعد گرگاني)
             - چو گل به دامن از اين باغ مي‌بري حافظ .... چه غم ز ناله و فرياد باغبان داري (حافظ)
             - اي كاشكي رقيبان دانند قيمت تو ... گل را چه قدر باشد در دست باغبانان (سيف فرغاني)

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد