یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۹ ۳۹۳ بازديد
_
ايستاده در باد
شاخهي لاغر بيدي كوتاه
بر تنش جامهاي انباشته از پنبه و كاه
بر سر مزرعه افتاده بلند
سايهاش سرد و سياه
نه نگاهش را چشم
نه كلاهش را پشم
سايهي امن كلاهش اما
لانهي پير كلاغي است كه با قال و مقال
قاروقار از تهِ دل ميخواندَ:
آن كه ميترسد
ميترسانَد!
پ.ن: به زودي به دوستاني كه ايميلي و كامنتي تقاضاي همكاري در وبلاگ داشتند جواب خواهد داده شد...