یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۹ ۳۸۹ بازديد
تا تو بودي
در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروي چشم
خود چشمي غزلخوان داشتم
حال اگر چه
هيچ نذري عهده دار ِ وصل نيست
يك زمان پيشآمدي
بودم كه امكان داشتم
ماجراهايي
كه با من زير باران داشتي
شعر اگر مي
شد قريب پنج ديوان داشتم
بعد تو بيش
از همه فكرم به اين مشغول بود
من چه چيزي
كمتر از آن نارفيقان داشتم؟!
ساده از «من
بي تو مي ميرم» گذشتي خوب من!
من به اين يك
جمله ي خود سخت ايمان داشتم
لحظه ي تشييع
من از دور بويت مي رسيد
تا دو ساعت
بعد دفنم همچنان جان داشتم!!
هماهنگي بيت با تصوير از اينجا