یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۹ ۳۷۸ بازديد
"ري را"...
صدا مي آيد امشب
از پشتِ "كاچ" كه بند آب
برق سياه تابش تصويري از خراب
در چشم مي كشاند.
گويا كسي است كه مي خواند
...
اما صداي آدمي اين نيست.
با نظم هوش ربايي من
آوازهاي آدميان را شنيده ام
در گردش شباني سنگين؛
زاندوه هاي من
سنگين تر
و آوازهاي آدميان را يكسر
من دارم از بر.
يكشب درون قايق دلتنگ
خواندند آنچنان؛
كه من هنوز هيبت دريا رادر خواب
مي بينم.
ري را، ري را...
دارد هوا كه بخواند
درين شب سيا
او نيست با خودش،
او رفته با صدايش اما
خواندن نمي تواند.