یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۸ ۳۶۷ بازديد
چندي است شب هايي كه مهتاب است بي خوابم
چندان كه اين امواج بي تابند، بي تابم
اي آب ها دلگيرم از ماهي و مرواريد
آخر چرا «ماه» ي نمي افتد به قلابم؟
ياران به «بسم الله» گفتن رد شدند از رود
من ختم قرآن كردم و مغلوبِ گردابم
هر چند ماهِ آسمان بر من نمي تابد
من هرگز از اين آستان رو بر نمي تابم
در حسرت مويي، چنين تسبيح در دستم
با ياد ابرويي، چنين پابند محرابم
تنها نه چشمانم، كه جانم تشنه است اين بار
حاشا كه گرداند سرابي دور سيرابممحمدمهدي سيار
هماهنگي تصوير و بيت قبل آن از اينجا
عكس هم خود جناب شجاع گرفتند
چندان كه اين امواج بي تابند، بي تابم
اي آب ها دلگيرم از ماهي و مرواريد
آخر چرا «ماه» ي نمي افتد به قلابم؟
ياران به «بسم الله» گفتن رد شدند از رود
من ختم قرآن كردم و مغلوبِ گردابم
هر چند ماهِ آسمان بر من نمي تابد
من هرگز از اين آستان رو بر نمي تابم
در حسرت مويي، چنين تسبيح در دستم
با ياد ابرويي، چنين پابند محرابم
تنها نه چشمانم، كه جانم تشنه است اين بار
حاشا كه گرداند سرابي دور سيرابممحمدمهدي سيار
هماهنگي تصوير و بيت قبل آن از اينجا
عكس هم خود جناب شجاع گرفتند