سري كه ديد؟ كه در پاي دلستاني رفت
دلي، كه ترك تني كرد و پيش جاني رفت؟
از آن زمان كه تو باغ مراد بشكفتي
دگر كسي نشنيدم به بوستاني رفت
هزار نامه سيه شد به وصف صورت تو
هنوز در سخنش مختصر زياني رفت
كلاه بخت جوان بر سر آن كسي دارد
كه دست او چو كمر در چنين مياني رفت
حديث بوسه رها كن، كه در عقيدت من
دريغ نام تو باشد كه بر زباني رفت
مگر به سختي گور از بدن برون آيد
وفا و مهر، كه در مغز استخواني رفت
بيا، كه شيوهي سر باختن به آن برسيد
ز دست عشق تو كين جا سري بناني رفت
به ياد آن قد چون تير و ابروي چو كمان
گذشت عمر چو تيري كه از كماني رفت
مرا معامله با آن دهان تنگ چه سود؟
كه هم ز جانب من گيرد، ارزيابي رفت
دلم نميدهد از دوست بر گرفتن دل
وگر نه مرغ تواند به آشياني رفت
سفر كنيم ز كوي تو عاقبت روزي
اگر به دزد نگويي كه: كارواني رفت
رخ از محبت او، اوحدي، نشايد تافت
گرش ز جور و جفا با تو امتحاني رفت
سرت به تيغ غمش گر ز تن جدا گردد
دريغ نيست، كه در پاي مهرباني رفت
اوحدي مراغه اي
پ.ن: انتخاب شعر و تصوير از اينجاست، كه من كامنت هاي
زيرش هم دوست داشتم و دلم ميخواهد بيت ها اينجا هم بيايد:
- بسيار براى تو نوشتم غم خود را/ بسيار مرا نامه، ولى نامه برى
نيست....ناصر حامدى
- نشان يار سفر كرده از كه پرسم باز/ كه هر چه گفت بريد صبا پريشان گفت...
- هزار مرتبه شستم دهان به عطر و گلاب/ هنوز نام تو بردن كمال بي ادبيست...
- تو را چنان كه تويي هرنظر كجا بيند؟/ به قدر دانش خود هر كسي كند ادراك... حافظ
- از براي نامۀ ما قاصدي در كار نيست/ كاروان اشك ما منزل به منزل مي رود...
- ز اشك ديده نوشتم هزار نامه برايت/ مگر كه نامۀ بيچارگان، جواب
ندارد...
+ از خون دل نوشتم نزديك دوست نامه/ اني رايت دهرا من هجرك القيامه...+ كجا رسد به تو مكتوب گريه آلودم/ كه باد هم نبرد كاغذي كه نم دارد...
+ يك نامه را چند بار مينويسند/ آنگاه پاره ميكنند؟/ ركورد ِ حرفهاي نزده را/ كجا ثبت ميكنند؟
.... محمد درودگري