یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۸ ۴۶۹ بازديد
ريزم ز مژه كوكب بي ماه رخت شـبها
تاريك شبي دارم با ايـنـهـمـه كـوكـبها
چون از دل گرم من بگذشت خدنـگ تو
از بوسه پيكانش شد آبــــلــه ام لــبـــها
از بسكه گرفتاران مردند به كـــــوي تو
بادش همه جان باشد خاكش همه قالبها
از تاب و تب هجران گفتم سخن وصلت
بود اين هذيان آري خاصـــيت آن تبها
* عنوان از نقي كمره اي
قبلا دوستِ خوبم نجوا نيز در اين پست آورده است.