من از اول روز دانستم كه با شيرين در افتادم...

۷۶۹ بازديد

ز دستم بر نمي خيزد كه يكدم بي تو بنشينم 

به جز رويت نمي خواهم كه روي هيچكس بينم 


من از اول روز دانستم كه با شيرين در افتادم 

كه چون فرهاد بايد شست دست از جان شيرينم


تو همچون گل ز خنديدن لبت با هم نمي آيد 

روا داري كه من بلبل چو بوتيماز بنشينم 

رقيب انگشت ميخايد كه سعدي ديده بر هم نه 

مترس اي باغبان از گل كه مي بينم نمي چينم


سعدى


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد