دختر شيرين زبان من...

۴۴۵ بازديد

در شهر زشت ما
 اينجا كه فكر كوته و ديواره بلند
افكنده سايه بر سر و بر سرنوشت ما
 من سالهاي سال
در حسرت شنيدن يك نغمه نشاط
در آرزوي ديدن يك شاخسار سبز
 يك چشمه يك درخت
يك باغ پر شكوفه يك آسمان صاف
در دود و خاك و آجر و آهن دويده ام

تنها نه من كه دختر شيرين زبان من
از من حكايت گل و صحرا شنيده است
پرواز شاد چلچله ها را نديده است
خود گرچه چون پرستو پرواز كرده است
اما از اين اتاق به ايوان پريده است ...


فريدون مشيري


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد