چنان گيسو پريشان گشته در بادى...دلم؛ آشفته و حيران

۳۸۱ بازديد

/**/

مثل گيسويي كه باد آن را پريشان مي‌كند
هر دلي را روزگاري عشق ويران مي‌كند

/**/

ناگهان مي‌آيد و در سينه مي‌لرزد دلت
هرچه جز ياد مرا با خاك يكسان مي‌كند

اشك مي‌داند غم افتاده‌اي مثل مرا
چشم تو از اين خيانت‌ها فراوان مي‌كند

با من از اين هم دلت بي‌اعتناتر خواست، باش!
موج را برخورد صخره كي پشيمان مي‌كند؟

مثل مادر عاشق از روز ازل حسرت‌كش است
هركسي او را به زخمي تازه مهمان مي‌كند

عاشقان در زندگي دنبال مرهم نيستند
درد بي‌درمانشان را مرگ درمان مي‌كند...

مژگان عباسلو


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد