سايه هاي بي صدا

۳۷۸ بازديد

نيمه شب نجواكنان در گوش هم
راه افتـــــاديم دوشـــادوش هم

ساحل و ماه و سكوت نيمه شب
شاخه ها سر برده در آغوش هم

جيرجيركهـاي شب خوان يكصـدا
مست از غوغاي نوشانوش هـم

موجها غرق تماشامـــــان شـدند
تـــا كه بـــالا آمــدند از دوش هـم

قرص ماه از آسمـــان مبهوت مـا
مـا رها از خويشتن، مدهوش هـم

بسته شد عهدي ميان ما؛ زديم
مُهر مهري بر لب خــاموش هـــم

سايه هاي ما به هم محرم شدند
بي صــدا رفتند در آغــــوش هـم

خليل جوادي


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد