رفتن؛ رسيدن است...‏‏

۳۷۵ بازديد

موجيم و وصل ما، از خود بريدن است
ساحل بهانه اي است، رفتن رسيدن است


تا شعله در سريم، پروانه اخگريم
شمعيم و اشك ما،در خود چكيدن است

 ما مرغ بي پريم، از فوج ديگريم
پرواز بال ما، در خون تپيدن است

 پر مي كشيم و بال، بر پرده ي خيال
اعجاز ذوق ما، در پر كشيدن است 

 ما هيچ نيستيم، جز سايه اي ز خويش
آيين آينه ، خود را نديدن است

 گفتي مرا بخوان، خوانديم و خامشي
پاسخ همين تو را، تنها شنيدن است

 بي درد و بي غم است، چيدن رسيده را
خاميم و درد ما، از كال چيدن است


قيصر امين پور
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد