یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۶ ۳۶۹ بازديد
نالم از دست تو اي ناله كه تاثير نكردي گر چه او كرد دل از سنگ تو تقصير نكردي
شرمسار توام اي ديده ازين گريه خونين كه شدي كـور و تماشاي رخـش سيــر نكردي
اي اجل گر سـر آن زلف درازم به كف افتد وعده هم گـر به قيـامـت بنهي ديـر نكردي
واي از دست تـو اي شيوه عاشـق كش جانان كه تـو فرمان قضا بودي و تغييـر نكردي
مشكل از گير تو جان در برم اي ناصح عاقل كه تو در حلقه زنجير جنون گير نكردي
عشق همدست به تقدير شد و كار مرا ساخت برو اي عقل كه كاري تو به تدبير نكردي
خوشتر از نقـش نگارين من اي كلك تصور الحق انصاف توان داد كه تصوير نكردي
چه غروريست در اين سلطنت اي يوسف مصري كه دگر پرسش حال پدر پير نكردي
شـهـريـارا تـو به شـمشــير قـلم در همه آفاق به خدا ملك دلي نيـست كه تسخير نكردي