یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۶ ۳۵۸ بازديد
به "تو" فكر ميكنم
و بهاري در خيالم ميرويد
چون پيامبر ِ كوچك ِ رانده از درگاهي ميشوم،
تنها، بي كتاب، بي پيروان
تبعيد شده به صحرايي دور
كه نامت را كه مي آورم
هنوز معجزه اي اتفاق مي افتد.
.
.
به "تو" فكر ميكنم
و بهاري در خيالم ميرويد
چون پيامبر ِ كوچك ِ رانده از درگاهي ميشوم،
تنها، بي كتاب، بي پيروان
تبعيد شده به صحرايي دور
كه نامت را كه مي آورم
هنوز معجزه اي اتفاق مي افتد.
.
.