یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۶ ۳۳۹ بازديد
سفره ام را جا گذاشته ام
زير آن درخت بلوط
بايد بر گردم اما بر گشتني نيست
گذشته است زمان
و من در ايينه لمس مي كنم
چينه هاي اين شكست را
بر ويرانه پلكم
كه فرو افتاده
در دامنه ي مه آلود دره اي سبز
حالا بايد به تمبرهاي باطله دلخوش بود
و كلكسيون ها را
با لك هاي سرخابي تزيين كرد
صفحات سفيد را خالي گذاشت
و بجاي آن به پنجره بسته ي فردا نگاه كرد
فكر آن درخت بلوط را هم نكن
خودش را گهگاه با شعري
خاطره اي
طرح لبخندي
سر گرم مي كند .
قول مي دهم دلش از ما خوشتر است
امير تيكني